برای تجربه سریعتر، با کیفیتتر و بدون تبلیغات مزاحم، اپلیکیشن جدید رو دانلود کنید.
ویژگیهای جدید:
✅ سرعت بالاتر
✅ کیفیت بهتر تصاویر
✅ دانلود مستقیم فیلمها و سریالها
✅ رابط کاربری ساده و کاربرپسند
همین حالا اپلیکیشن رو دانلود کنید و تجربه بهتری از تماشای فیلمها داشته باشید!
5 ماه قبل
دانلود رایگان...
نهایت لذت با دانلود رایگان و تماشای فیلم در کنار خانواده...!
در حال تکمیل آرشیو هستیم...!
ابتدا فیلم ها...!
سپس سریالها...!
به نظر میرسد که فصل دوم نخواهد بود؟
برام استوکر در قبرش به چرخش در میآید. یا در تابوتش.
اما حداقل همه قسمتها را تماشا کردم و به پایان رساندم! **_یک دراکولای کنایهآمیز و پساانسانگرا برای همه مناسب نخواهد بود، اما من از این برداشت منحصر به فرد از کنت لذت بردم_**
رمان ۱۸۹۷ برام استوکر _دراکولا_ یک داستان ماجراجویی ساده است. همچنین یک بررسی کنایهآمیز از قحطی...
به نظر میرسد که فصل دوم نخواهد بود؟
برام استوکر در قبرش به چرخش در میآید. یا در تابوتش.
اما حداقل همه قسمتها را تماشا کردم و به پایان رساندم! **_یک دراکولای کنایهآمیز و پساانسانگرا برای همه مناسب نخواهد بود، اما من از این برداشت منحصر به فرد از کنت لذت بردم_**
رمان ۱۸۹۷ برام استوکر _دراکولا_ یک داستان ماجراجویی ساده است. همچنین یک بررسی کنایهآمیز از قحطی بزرگ است. و نقدی بر هژمونی پدرسالارانه. و یک تمثیل مسیحی. و نگاهی به پیامدهای جنگ روسیه و ترکیه برای ترانسلفانی. و مطالعهای بر تقابل علم مدرن و سنتهای باستانی. و توصیفی از بیماریهای روانی. و نامهای عاشقانه به هنری ایروینگ. در عین حال، هیچ یک از اینها نیست.
این رمان از منظر نظریههای انتقادی مختلف خوانده شده و تفسیرهای حاصل اغلب منعکسکننده مسائل اجتماعی-سیاسی آن روزگار بوده است. به عنوان مثال، نظریه فمینیستی استدلال میکند که این رمان توصیفی (برخی آن را جشن میگیرند و برخی آن را محکوم میکنند) از یک خیالپردازی پدرسالارانه و زنستیزانه است که در آن زنان به خاطر هر اقدامی که برای آزادی جنسی انجام میدهند مجازات میشوند (که در شخصیت لوسی وستنرا به وضوح دیده میشود)؛ نظریه مارکسیستی آن را نقدی بر سرمایهداری شرور میداند که خون زندگی کارگران را میمکد؛ محققان پساکولونیالیسم آن را درباره ترس از دیگری، به ویژه افزایش مهاجرت اروپای شرقی به کشورهای غربی میدانند؛ روانتحلیلگران آن را داستانی از تمایلات (همجنسگرایانه) سرکوبشده میدانند؛ و نظریهپردازان تاریخی جدید آن را افشای ایدئولوژی محافظهکار و سرکوبگر انگلستان ویکتوریایی میدانند.
و این نیز درباره بسیاری از (بیش از ۳۵۰) اقتباس از این رمان برای صفحه نمایش (بزرگ و کوچک) صدق میکند. به عنوان مثال، دراکولای تاد براونینگ (۱۹۳۱) که کنت را به یک اشرافزاده باوقار تبدیل میکند؛ یا نه فیلم ترسناک همر (Hammer) از ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۴ که حداقل به طور جزئی بر اساس دوتایی خوب/بد جنگ سرد ساختار یافته است؛ یا دراکولای برام استوکر فرانسیس فورد کاپولا (۱۹۹۲) که در زمانی ساخته شد که رسانهها به عادت ستارهسازی از جنایتکاران افتاده بودند و به شدت به ایده قدرت وسوسهانگیز شر تمایل دارد، ایدهای که نشان میدهد شر میتواند جذاب باشد. و اکنون ما این اقتباس جدید بیبیسی را داریم که توسط مارک گتیس و استیون موفات (دو نفره پشت سری محبوب _شرلوک_) ساخته شده است. این سریال با ۲۷۰ دقیقه زمان (تقسیم شده به سه قسمت ۹۰ دقیقهای)، سعی در حفظ لحن رمان اصلی دارد، اگرچه لزوماً داستان آن نیست، در حالی که همچنین تلاش میکند خونآشامها را از موقعیت پر از اضطراب دوران پس از _تویلايت_ نجات دهد. این سریال در برخی نقاط بسیار خندهدار و در برخی دیگر بسیار ناراحتکننده است و احتمالاً بهترین اقتباس از صفحه کوچک از زمان _کنت دراکولا_ فیلیپ ساویل (۱۹۷۹) است. برخی مشکلات وجود دارد و طرفداران رمان به ویژه از تغییر ناگهانی روایت در قسمت آخر ناخرسند شدهاند، اما در کل، با کمک یک عملکرد مرکزی فوقالعاده، من از این نسخه لذت بردم.
در مجارستان، سال ۱۸۹۷؛ جاناتان هارکر (جان هفرنان)، یک وکیل انگلیسی که چند ماه پیش برای تکمیل انتقال مالکیت به ترانسلفانی فرستاده شده، به یک پوستهای از یک انسان تبدیل شده است. او در یک صومعه کوچک زندگی میکند و از "کنت" در هراس است. پس از نوشتن گزارشی از تجربیاتش، هارکر توسط خواهر آگاتا (با بازی فوقالعاده دالی ولز) که امیدوار است بتواند برخی جزئیات را که در سندش جا گذاشته پر کند، مورد مصاحبه قرار میگیرد. و او داستانش را درباره چگونگی آمدن به ترانسلفانی برای ملاقات با دراکولای سالخورده (با بازی استثنایی کلاز بنگ که بهترین زمان زندگیاش را دارد) و وحشتهایی که تجربه کرده تعریف میکند، در حالی که به شدت افسوس میخورد که هرگز نمیتواند محبوبش مینا (مورفید کلارک) را دوباره ببیند.
این خلاصه مختصر (که فقط نیم ساعت ابتدایی قسمت اول را پوشش میدهد) نشان میدهد که اگرچه شخصیتها، مکانها، مفاهیم و ضربآهنگها به طور معمول از استوکر نقل شدهاند، خود روایت به این شکل نیست و انحرافات گتیس و موفات از منبع با هر قسمت بیشتر به چشم میخورد. در حالی که رمان درست قبل از ورود هارکر به قلعه دراکولا آغاز میشود، این سریال با او که قبلاً در یک صومعه در مجارستان است آغاز میشود و روایت چندپرسونکی رمان با یک روایت ساده تکنفره جایگزین میشود. باز کردن اینگونه یک حرکت هوشمندانه است، زیرا بلافاصله به تماشاچی اطلاع میدهد که این یک اقتباس ۱:۱ نیست. متأسفانه، چون سریال از رمان انحراف زیادی دارد و قسمت سوم بسیار غیرمنتظره و منحصر به فرد است، بحث درباره طراحی کلی روایت به اسپویلها منجر میشود.
در واقع، همین امر درباره زیباییشناسی نیز صدق میکند، به طوری که هر قسمت به طور قابل توجهی از دو قسمت دیگر متفاوت به نظر میرسد، اما به گونهای که وارد جزئیات شدن میتواند ماهیت قسمت آخر را خراب کند. با این حال، قسمت اول، که توسط جانی کمپل کارگردانی و توسط تونی اسلتر-لینگ فیلمبرداری شده است، یک ترسناک گوتیک ساده است که پر از سایههای عمیق، برجهای بزرگ، فضاهای پیچیده و زرق و برق ترسناک است؛ قسمت دوم که توسط دیمون توماس کارگردانی و توسط جولیان کورت فیلمبرداری شده، یک معمای قتل در دریا است که مشابه _قتل در قطار سریعالسیر شرقی_ است (با این تفاوت که ما از ابتدا میدانیم قاتل کیست) و از نظر زیباییشناسی شباهت بیشتری به فیلمهای کلاسیک دزدان دریایی دارد؛ و قسمت سوم که توسط پل مکگوگان کارگردانی و همچنین توسط اسلتر-لینگ فیلمبرداری شده، یک بررسی پر زرق و برق و پستمدرنیستی از پوچی جوانی، طمع شرکتی، افراط برای افراط و قدرت همهجانبه سطحینگری است. طراحی تولید در تمام سه قسمت توسط آرول جونز انجام شده و به سادگی خیرهکننده است؛ از پلههای پیچخورده و تونلهای بنبست قلعه دراکولا تا کشتی _دمتر_ (کشتی بدشانس در قسمت دوم) تا محل اقامت فوقالعاده دراکولا در قسمت سوم، هر چیزی که در صفحه نمایش است به طور کامل واقعی به نظر میرسد و جهان به طرز معتبری زندگی شده است. طراح لباس سارا آرتور نیز شایسته تقدیر است، به ویژه برای کارش در قسمت اول، جایی که وضعیت رو به زوال ذهنی و جسمی هارکر با لباسهای روز به روز فرسودهاش همخوانی دارد.
و لحظات بصری فوقالعادهای نیز در اینجا وجود دارد. مثلاً نمای نزدیکی از مگس که روی یک چشم خزیده و سپس به _پشت_ چشم میرود به ویژه ناراحتکننده است (در واقع مگسها در سراسر نمایش یک موتیف بصری تکراری هستند)، و همچنین صحنهای که دراکولا به طور واقعی از یک گرگ بیرون میآید (که به صورت عملی در صحنه بدون هیچ CGI فیلمبرداری شده است). نماهای خارجی قلعه دراکولا نیز شگفتانگیز است و چرا نباشد که این سریال از قلعه شگفتانگیز اوراوا در اسلواکی استفاده میکند که همچنین برای _نوزفرتو، یک سمفونی از وحشت_ (۱۹۲۲) به کار رفته است. یک صحنه کمفروغ در قسمت سوم نیز به طرز فوقالعادهای طراحی شده است، جایی که دراکولا به یک همراه توضیح میدهد که چرا او میتواند "صداها" را از قبرها بشنود.
بازیگری نیز فوقالعاده است، به ویژه بنگ و ولز که هر دو از بازی کردن لذت زیادی میبرند؛ بنگ به عنوان کنت کنایهآمیز و ولز به عنوان شاید بیرحمترین راهبهای که تا کنون به تصویر کشیده شده است. بخش زیادی از قدرت بازیهای آنها به خوبی آنها در مدیریت طنز خشک فوقالعادهای که در اینجا وجود دارد برمیگردد (اگرچه بنگ همچنین میتواند وقتی لازم است واقعاً ترسناک باشد). به عنوان مثال، زمانی که هارکر میگوید تصمیم به کشتن دراکولا گرفته، مکالمه زیر بین او و آگاتا رخ میدهد:
> **آگاتا**: _در چنین شرایطی کار آسانی نیست._
> **هارکر**: _نه، اما من مزایایی داشتم._
> **آگاتا**: _من به شدت کنجکاو هستم که بدانم آنها چه بودند._
> **هارکر**: _من ضعیف و گرفتار بودم، بنابراین دراکولا مرا تهدیدی نمیدانست._
> **آگاتا**: _این درست است، بله. اما از سوی منفی، شما ضعیف و گرفتار بودید._
این جمله آخر به صورت کاملاً جدی بیان میشود. یک مثال دیگر زمانی است که او درباره رابطهاش با خدا صحبت میکند و میگوید: "_مانند بسیاری از زنان در سن من، من در یک ازدواج بیعشق گرفتار شدهام و برای حفظ ظاهری درست، این وضعیت را حفظ میکنم._" اما به راحتی خندهدارترین جمله او زمانی است که صومعه توسط صدها خفاش محاصره میشود و از او میپرسند "_چرا نیروهای تاریکی میخواهند به یک صومعه حمله کنند؟_" که او به طرز کاملاً جدی پاسخ میدهد: "_شاید آنها به انتقاد حساس هستند._" دراکولا نیز در این کمدی مشارکت دارد. او به هارکر توضیح میدهد که چگونه هنرمندان برای او خورشید را نقاشی کردهاند و سپس میگوید: "_و موتزارت یک ملودی زیبا نوشته است_" و بعد به خود میگوید: "_واقعاً باید او را نجات میدادم._" شیوه غیررسمی که بنگ این جمله را بیان میکند، خندهدار است، گویی به تازگی به ذهنش رسیده است (علاوه بر اینکه این جمله به حدس و گمانهای واقعی درباره اینکه چه چیزی واقعاً موتزارت را کشته است، مربوط میشود). بعداً او اشاره میکند: "_من مردهام – من غیرمنصف نیستم._" با پیشرفت سریال، بنگ فرصت بیشتری برای نمایش دامنهاش به دست میآورد و نه تنها اعتماد به نفس و کنایههای دراکولا را به نمایش میگذارد، بلکه همچنین افتخار، ناامیدی، خستگی و ترسهای او را نیز به تصویر میکشد که به صحنه پایانی استثنایی منجر میشود، با بازی بینظیر بنگ در سکوت.
به لحاظ تماتیک، بخش عمدهای از قسمت اول به بررسی مذهب، عمدتاً از منظر تلخ و خسته آگاتا اختصاص دارد. به عنوان مثال، ما خطوطی مانند "_خدا اهمیت نمیدهد_", "_رویاها پناهگاهی هستند که میتوانیم بدون عواقب گناه کنیم_" و "_ایمان دارویی خوابآور برای کودکان و سادهلوحان است._" در عین حال، این سریال بسیاری از افسانههای سنتی درباره خونآشامها را تجزیه و تحلیل میکند، به ویژه قدرت صلیبها. این موضوع که چرا دراکولا باید از صلیب بترسد در حالی که به خدا اعتقادی ندارد، موضوعی است که در تمام سه قسمت ادامه دارد. به همین ترتیب، جاودانگی دراکولا در پرتو خستگیای که باید به همراه داشته باشد و تناقضی که یک موجود مرده نمیتواند مرگ را بشناسد ("_در دنیای جادههای سفر کرده، مرگ آخرین برف چاپ نشده است_") بررسی میشود. تجزیه و تحلیل مشابهی از نیاز دراکولا به خون ارائه میدهد که بیشتر به عنوان یک اعتیاد به جای یک ضرورت شناخته میشود (هرچند قطعاً به اندازهای مانند _اعتیاد_ ابِل فررا نیست). و البته، همانطور که در بسیاری از فیلمهای خونآشامی، این سریال به ایدهای میپردازد که شر میتواند وسوسهانگیز باشد و پیشنهاد میکند که اگر شر جذاب و فریبنده باشد، ممکن است دشوار باشد که در برابر آن مقاومت کرد.
در مورد مشکلات، بسیاری از بینندگان از قسمت آخر متنفر بودند و میتوانم بفهمم چرا (هرچند من آن را دوست داشتم)، زیرا این قسمت به طور کامل در یک جهت جدید و کاملاً غیرمنتظره میرود که از بینندگان خواسته میشود کمی به آن باور داشته باشند. قطعاً، اگر دو قسمت اول یک واحد نسبتاً همساز را تشکیل دهند، قسمت سوم همه چیز را مختل میکند و از نظر تماتیک، زیباییشناسی و لحن از قسمتهای قبلی جدا میشود. برخی از طنزهای این قسمت نیز کمی بیش از حد میرود و یک شوخی خاص به مرز کمدی بیمعنا میرسد. همچنین مطمئن نیستم که سریال نیاز به این اندازه طولانی بودن داشت؛ سه قسمت ۶۰ دقیقهای احتمالاً کافی بود.
با این حال، من این اقتباس را دوست داشتم. تنفر خالصگرایان از آن قابل درک است، اما به نظر من، این اثر بسیاری از ویژگیهای لحن اصلی را به خوبی به تصویر میکشد. به مانند نسخه کاپولا، این سریال از کتاب به شدت انحراف دارد اما توسط افرادی که به وضوح با منبع آشنا و به افسانه آن احترام میگذارند ساخته شده است. این اقتباس به خوبی دراکولای پساانسانگرا را برای زمانهای خستهکننده ما به تصویر میکشد و شاید گتیس و موفات سنتگرایان را راضی نکرده باشند، اما این یک تلاش بسیار خوب برای ورود دراکولا به قرن ۲۱ بدون از دست دادن ریشهها و _دلیل وجودش_ است.
نکته: برای تماشا با زیرنویس چسبیده لطفا از برنامههایی مثل MXPlayer استفاده بفرمایید تمامی عناوین دارای زیرنویس چسبیده سافت ساب میباشند.
لینکهای دانلود با کیفیت فوقالعاده، فقط برای مشترکین ویژه!
واقعا خوش ساخت و عالی بود کاش بیشتر بود قسمتاش
جالب بود ولی اونایی ک کتابشو خوندن اصن نمیتونن خوب ارتباط برقرار کنن با فیلم
نمیشه گفت ترسناکه. روایت متفاوتی از کنت دراکولا. بد نبود اما عالی هم نبود.