برای تجربه سریعتر، با کیفیتتر و بدون تبلیغات مزاحم، اپلیکیشن جدید رو دانلود کنید.
ویژگیهای جدید:
✅ سرعت بالاتر
✅ کیفیت بهتر تصاویر
✅ دانلود مستقیم فیلمها و سریالها
✅ رابط کاربری ساده و کاربرپسند
همین حالا اپلیکیشن رو دانلود کنید و تجربه بهتری از تماشای فیلمها داشته باشید!
5 ماه قبل
دانلود رایگان...
نهایت لذت با دانلود رایگان و تماشای فیلم در کنار خانواده...!
در حال تکمیل آرشیو هستیم...!
ابتدا فیلم ها...!
سپس سریالها...!
داستان «عطش مبارزه » در آینده رخ می دهد. در این زمان حکومتی ستمگر به نام کاپیتول، همه ساله از میان ۱۲ منطقه ای که بر آنها حکمرانی می کند، از هر منطقه پسر و دختری را بر می گزیند تا در یک رقابت خشن با رقبای شان از منطقه های دیگر مبارزه کنند، در حالی که کل مراحل مبارزه از تلوزیون برای مردم پخش شده و در نهایت کسی برنده می شود که تنها فرد زنده مانده در این رقابت باشد. «کتنیس اوردین» داوطلب میشود تا به جای خواهر کوچکترش که از منطقه آنها برگزیده شده، به مبارزه برود.
داستان «عطش مبارزه » در آینده رخ می دهد. در این زمان حکومتی ستمگر به نام کاپیتول، همه ساله از میان ۱۲ منطقه ای که بر آنها حکمرانی می کند، از هر منطقه پسر و دختری را بر می گزیند تا در یک رقابت خشن با رقبای شان از منطقه های دیگر مبارزه کنند، در حالی که کل مراحل مبارزه از تلوزیون برای مردم پخش شده و در نهایت کسی برنده می شود که تنها فرد زنده مانده در این رقابت باشد. «کتنیس اوردین» داوطلب میشود تا به جای خواهر کوچکترش که از منطقه آنها برگزیده شده، به مبارزه برود.
این فیلم به خوبی ساخته شده و دارای نوشتاری باکیفیت، بازیگری و تصویربرداری عالی است.
**مزایا**: عملکرد قوی بازیگر اصلی. از نظر فنی بسیار عالی.
**معایب**: به نظر میرسد پایان فیلم زودرس باشد، اما شاید عمدی بوده است - برای دنبالهای دیگر؟ توسعه شخصیتها بهطور کلی ضعیف است، اما با توجه به تعداد زیاد شخصیتها و طولانی بودن فیلم، به نظر میرسد که بسیاری از جزئیات حذف...
این فیلم به خوبی ساخته شده و دارای نوشتاری باکیفیت، بازیگری و تصویربرداری عالی است.
**مزایا**: عملکرد قوی بازیگر اصلی. از نظر فنی بسیار عالی.
**معایب**: به نظر میرسد پایان فیلم زودرس باشد، اما شاید عمدی بوده است - برای دنبالهای دیگر؟ توسعه شخصیتها بهطور کلی ضعیف است، اما با توجه به تعداد زیاد شخصیتها و طولانی بودن فیلم، به نظر میرسد که بسیاری از جزئیات حذف شدهاند.
با وجود برخی نقاط ضعف، این فیلم همچنان جذاب و ارزش دیدن دارد، حتی اگر به تمام تبلیغاتش نرسد. داستانهایی درباره انقلاب میتوانند بسیار خوب باشند. اما داستانهایی درباره چرایی نیاز به انقلاب معمولاً فوقالعادهاند. «بازیهای گرسنگی» چنین داستانی است.
فیلم (تا حد زیادی) بهخوبی کتاب را دنبال میکند و در این کار موفق است. همچنین، بهخوبی زمینهسازی برای کتاب/فیلم بعدی را انجام میدهد، حتی بهتر از خود کتاب.
محتوای فیلم از روم باستان قرض گرفته شده است، زمانی که گلادیاتورها و/یا جنایتکاران و/یا افرادی که امپراتور میخواست آنها را بکشند، مجبور به مبارزه تا مرگ در یک عرصه عمومی برای سرگرمی مردم بودند. و درست به اندازه روم آن زمان (که تنها با ظهور فرقه مسیحی نجات یافت) «کاپیتول» در فیلم/کتاب بهخوبی تصویر شده است و انحطاط ثروتمندانه آن بهخوبی نشان داده شده است.
در این مورد خاص، «تقدیرات» بهطور تصادفی از میان کودکان ۱۲ تا ۱۸ ساله انتخاب میشوند و این بهعنوان انتقام و یادآوری «جرایم» ۱۲ مستعمرهای که ۷۴ سال پیش علیه قدرت و حکومت کاپیتول شورش کردند، در نظر گرفته شده است. در «چیدن عمومی» وقتی که یک پسر و یک دختر بهعنوان قربانی انتخاب میشوند، فرمان مجازات خوانده میشود و مستعمرهها یادآوری میشوند که این مجازات برای نشان دادن ضعف آنها در مقایسه با کاپیتول برقرار شده است؛ بهطوری که کاپیتول میتواند با ارزشترین داراییهای مستعمرهها (یعنی کودکانشان) را بگیرد و مستعمرهها هیچ کاری نمیتوانند بکنند. و برای اینکه این موضوع را بیشتر نشان دهند، مستعمرهها مجبور به تماشای مسابقات میشوند.
باید بگویم که مجازات از نظر کاپیتول بهطرز زیرکانهای طراحی شده است. مطمئناً روحیه مستعمرهها را تقسیم نگه میدارد (آنها قبلاً از نظر فیزیکی جدا شده بودند و هیچ ارتباطی بین آنها از سوی کاپیتول مجاز نبود)، زیرا با تشویق به فرزندان خود، در واقع به شکست - و در نتیجه مرگ - فرزندان دیگر مستعمرهها نیز کمک میکنند. همچنین، این موضوع باعث تقسیم مستعمرهها در درون هر مستعمره میشود، زیرا تنها یک قهرمان وجود دارد، به این معنی که در آرزوی این که فرزندانشان در چیدن انتخاب نشوند، هر مستعمرهنشین در واقع آرزو میکند که فرزندان دیگران انتخاب شوند. و بهعلاوه، در خوشحالی از اینکه فرزندانشان انتخاب نشدهاند، در واقع دارند جشن میگیرند که فرزندان شخص دیگری احتمالاً خواهند مرد. و برای خانوادههای فرزندان انتخاب شده، در حمایت از عضو خانواده خود در مسابقات، در واقع دارند از مرگ فرزند خانواده دیگری حمایت میکنند. و این موضوع جمعیت مستعمرهها را نیز پایین نگه میدارد، که کاپیتول نیز خواهان آن است (تا شانس شورش دیگری کمتر شود): زیرا جوانترینها گرفته میشوند، قبل از اینکه ازدواج کنند، و آنهایی که از چیدنهای سالانه جان سالم به در میبرند، دوباره در مورد داشتن فرزندان خود و عبور از این فرآیند تروماتیک در سالهای نوجوانی خود فکر میکنند. و بهعلاوه، کاپیتول با جایزه دادن به مستعمره برنده با غذاهای اضافی در آن سال (به همین دلیل «بازیهای گرسنگی») این تأیید ضمنی مستعمرهنشینها را تشویق میکند. اما در نهایت، این همه بهطرز عجیبی دستکاری است.
در واقع، در پایان بازیها، درست قبل از کشته شدن خود، یکی از بیرحمترین قاتلان میان کودکان متوجه میشود که همه اینها دستکاری کاپیتول است، چقدر همه چیز برای شرکتکنندگان بیمعنا است و در نهایت، او واقعاً شانسی نداشت - که از ابتدا سرنوشتش مرگ بود - و اینکه کشتن یا کشته شدن تنها چیزی است که نه تنها کاپیتول، بلکه مستعمرهاش نیز از او میخواهد. این یک درک روشنگرانه برای کسی است که تا آن زمان بسیار مشتاق به کشتن دیگر کودکان بود.
با توجه به شرایط وحشیانهای که بر این کودکان تحمیل شده است - هیچ یک از آنها تقصیرشان نیست - سؤال بهطور طبیعی مطرح میشود: یک کودک تحت قانون اخلاقی چگونه باید رفتار کند؟ آیا باید سعی کند با کشتن دیگر کودکان برنده شود؟ آیا باید اصلاً سعی کنند برنده شوند؟ آیا باید بگذارند کشته شوند تا دیگری زنده بماند؟
البته، انتخاب اخلاقی واضح این است که هیچ یک از کودکان در این شکل وحشتناک تلویزیون واقعنما شرکت نکنند: اگر آنها یکدیگر را نبینند، نمایش جالبی نیست و در نهایت تعطیل میشود. کودکان احتمالاً همچنان اعدام میشوند، همراه با بسیاری از اعضای خانواده خود بهعنوان انتقامی از کاپیتول. اگر تنها از منظر عواقب فکر کنیم (فایدهگرایی)، این رویکرد اشتباه خواهد بود: در نهایت، آنها خواهند گفت "بهتر است یک نفر زنده بماند تا اینکه آنها - و همه خانوادههایشان - بمیرند". اما چنین تفکری بسیار زننده است، هرچند منطقی باشد. فایدهگرایی یک بخش بزرگ از منظر اخلاقی را از دست میدهد، یعنی اینکه ما نباید در مبارزه با شر، خود به شر تبدیل شویم. بله، عواقب "نافرمانی مدنی" که میتوان بهطرز اخلاقی در این سناریو انجام داد، از نظر میزان آسیب ایجاد شده بسیار شدیدتر است. اما از نظر کیفیت آسیب ایجاد شده، بسیار ترجیحی است. با شرکت کامل در کشتار (و حتی تحمیل برخی خود) شما در واقع در شر واقعی که شما را تحت فشار قرار میدهد، همدست میشوید. به همین ترتیب، خانواده شما و حتی مستعمرهها (و همه مستعمرهها، برای آن موضوع) بخشی از سیستم میشوند و به نوعی آن را تأیید میکنند - زیرا همه آنها میخواهند فرزندانشان زنده بمانند و بهطور ضمنی از مرگ فرزندان دیگر مستعمرهنشینها حمایت میکنند. همچنین، چه نوع فردی پس از کشتن ۲۳ کودک به شیوهای وحشیانه در سنین بسیار پایین (زمانی که تأثیرات زندگی همچنان بهطور قوی بر ما تأثیر میگذارد) میشود؟ چه نوع جامعهای موجودیت مجرمانه را در میان خود تحمل میکند؟
اما برخی خواهند گفت، انتظار اینکه هر کودک بهطرز اخلاقی فکر کند غیرواقعی است، بهخصوص وقتی که برخی از کودکان (از دو مستعمره که بهطرز ویژهای از سوی کاپیتول مورد تأیید هستند) واقعاً برای "افتخار" نمایندگی مستعمرههای خود در مسابقات داوطلب شدهاند. واکنش اخلاقی صحیح چه زمانی است که نافرمانی مدنی گزینهای نیست (فرصتی وجود ندارد) و برخی، اگر نه بیشتر، از دیگر کودکان در حال تلاش برای کشتن شما هستند، چه بهخاطر لذت یا نیاز به بقا؟
به نظر میرسد دو واکنش اخلاقی ممکن وجود دارد. یکی از آنها مسیر دفاع از خود است، که در آن کسی عمداً کسی را نمیکشد یا به دشمن حمله نمیکند، بلکه در تلاش برای فرار بهعنوان اولین گزینه، اما در عین حال در برابر حملات دیگران دفاع میکند و تنها به اندازهای که لازم است آسیب میزند تا متجاوز را متوقف کند، و تنها در صورت ضرورت از زور کشنده استفاده میکند. در نهایت، احتمالاً کاپیتول موضوعات را بهطرز قهری حل و فصل خواهد کرد، یا با مجبور کردن "متجاوزان" و "مدافعان" به یک منطقه خاص (که تلویزیون بسیار خوبی است) یا با ایجاد مصنوعی بلایای طبیعی/مصنوعی که هر کسی را که آنها کمتر از همه دوست دارند، میکشد. اما باز هم، این کار کاپیتول است: نیروی شر که شرورانه عمل میکند و نمیتوان از آن جلوگیری کرد. در این حالت، فرد از پایین رفتن به شر مصون مانده است.
مسیر اخلاقی دیگر، مسیر کاملتر، مسیر عیسی است: داوطلبانه به قربانی شدن برای تغییر روحانی (و بنابراین) اخلاقی. شهیدان کلیسا در طول تاریخ از این مسیر پیروی کردهاند، به نفع روحانی کلیسا و به نفع فرهنگی تمام بشریت. نفع روحانی بهوضوح و بهراحتی از طریق مراسم عشای ربانی دیده میشود، که در آن عشق این شهیدان کلیسا را تازه و دوباره به کلیسا میآورد و به طور قابل توجهی به هدیههای روحانی که بقیه ما از آن بهرهمند میشویم، میافزاید - هدایایی که به آرامی ما را برای بهتر شدن در طول سالها و نسلها تغییر میدهند. و این تحول است که در طول قرنها بر فرهنگ تأثیر میگذارد. به تدریج افراد بهتری در زندگی خود در جوامع بهتری زندگی میکنند. و در نهایت عشق در پایان زمان پیروز میشود. به هر حال، تقریباً هیچ جامعهای در حال حاضر فکر نمیکند که تحمل شکنجههایی که به زندانیان (بهخصوص مسیحیان) در روزهای باستانی روم تحمیل میشد، قابل قبول است: ما همه از فرمان مجازات کاپیتول منزجر هستیم. اگر تنها بیشتر از آن نعمتهایی که مسیح از طریق کلیسای خود ارائه میدهد، بهرهبرداری کنیم!
یک ویژگی خاص و عجیب کتاب (و فیلم) عدم اشاره به هرگونه خدا یا دین است. حتی عباراتی خالی که از دین ناشی میشوند نیز وجود ندارد ("خدای من"، "خدا بخواهد"، کریسمس، شکرگزاری و غیره). چرا اینگونه است، بهخصوص زمانی که موضوع بهروشنی به یک درمان مذهبی نیاز دارد؟ چرا اینگونه است، در حالی که کمترین فرد آشنا با تاریخ نیز داستانهای مسیحیانی را که به کلاسیوم برای اعدام/قربانی شدن وارد میشدند، شنیده است؟ نزدیکترین اشاره دینی زمانی است که کاتنیس اوردین در دورانی از بازی، بهطور موقتی نوعی تقدیم را برای یک دوست و همپیمان از دست رفتهاش ایجاد میکند و برای او تخت گلی درست میکند: نخستین ابرازهای اولیه از تمایل مذهبی، همانطور که برخی انسانشناسان به ما میگویند. چرا نویسنده کتابش را از دین پاک کرده است؟ آیا او به حدی با دین دشمن است که حتی حاضر نیست آن را در کتابش بگنجاند، حتی زمانی که بهنظر میرسد کاملاً مناسب است؟ اگر چنین است، تخت گل به ما میگوید که ابتداییترین تمایل مذهبی هنوز با او باقی مانده است. یا آیا نویسنده سعی میکند به همه appeal کند، بنابراین دین را از سطح داستانش حذف میکند تا از بیگانگی افراد با دینهای مختلف جلوگیری کند، در حالی که در عین حال کار خود را با تمهای مذهبی در سطح زیرین پر میکند، جایی که آنها قدرتمندتر هستند؟ یا آیا منظور او این است که کاپیتول استبدادی تمام امید را بهطور مؤثری نابود کرده است، حتی امید به خدا؟ با توجه به غنای تمهای مذهبی که در این کتاب/فیلم زیر سطح قابل مشاهده است، بسیار تمایل دارم که به گزینه آخر اعتقاد داشته باشم. اما شاید من فقط آن چیزی را میبینم که میخواهم ببینم، به سادگی به این دلیل که داستان را دوست دارم.
حال، به ویژگیهای هنری فیلم میپردازیم: بهترین عملکرد توسط بازیگری که نقش رئیسجمهور اسنو را ایفا کرده، انجام شده است. حالتهای چهرهاش بینظیر بودند و در چند خطی که throughout the فیلم گفت، معانی زیادی را منتقل کردند. عملکرد او فوقالعاده خوب بود و چهرهاش تحقیر، تردید و نفرت (گاهی اوقات همه را به یکباره) را به همراه "وزن مقام" در حالی که جملات ظاهراً بیضرر را بیان میکرد، منتقل میکرد. او بهتنهایی زمینهساز قسمت بعدی فیلم شد.
ولی انتخاب بازیگر پیتا کاملاً اشتباه است. از کتاب مشخص است که پیتا اصلاً خوشچهره نیست، که پیتا مرد خستهکنندهای است که هرگز شانسی در مورد زنان نداشت و در مورد کاتنیس اوردین که بهوضوح به مرد دیگری احساس دارد، شانسی نخواهد داشت. این موضوع باعث میشود که عشق عمیق او به کاتنیس بسیار عاطفیتر شود و او حاضر است برای او جانش را فدای کند. در فیلم، او توسط بازیگری خوشچهره بازی شده که بهوضوح در نگهداشتن زنان از خود دشواری خواهد داشت و بنابراین خودخواه و بیخبر از دیگران میشود، بهجای اینکه مرد دلسوزی باشد که در کتاب نشان داده شده است.
در واقع، من واقعاً توجهی به این فیلم نکرده بودم زیرا احساس میکردم که واقعاً مورد علاقهام نیست، اما وقتی همسرم و پسر بزرگم تعجب کردند که چرا این فیلم در مجموعهمان نیست، فکر کردم خوب، بیایید آن را بگیریم. در واقع، من مجموعهای را خریداری کردم که شامل دو فیلم منتشر شده بود و دیروز اولین فیلم را تماشا کردیم.
خب، از نظر من، این فیلم بد نیست، بلکه "عادی" است، اما قطعاً نمیفهمم که چرا اینقدر تبلیغ شده است. این فیلم واقعاً از یک فیلم عالی فاصله دارد. اما احتمالاً من کمی جانبدار هستم زیرا، همانطور که بالا گفتم، واقعاً فکر نمیکردم که این فیلم مورد علاقهام باشد. به هر حال، با صحنههای زیادی که در "وابلکم" است، آغاز میشود. من هیچ فردی خارج از صنعت فیلم و "منتقدان" خودخواندهای ندیدهام که واقعاً از لرزش دوربین، صحنههای مبهم و حالت تهوعآوری که در حین تماشا ایجاد میکند، خوشش بیاید. شروع بد!
اساس داستان بهطور حتم مضحک است. بخشی از جهان در لوکسی زندگی میکند در حالی که بقیه گرسنهاند. قبلاً این را دیدهام. هر سال یک انتخاب بهظاهر تصادفی از کودکان، نه بزرگسالان، بلکه کودکان، برای مبارزه تا مرگ بهدلایل احمقانهای تحت عنوان "حفظ صلح" انتخاب میشوند. همانطور که گفتم، مضحک. کل جو مضحک بودن با لباسهای عجیب و غریب، آرایش و سبکهای موی مردم در کاپیتول تقویت میشود. بهعنوان یک طرفدار علمی-تخیلی و فانتزی، میتوانستم با این موضوع کنار بیایم، اما متأسفانه، فیلم تنها بهطور ملایمی مرا به دنبال کردن شخصیتها تا انتها علاقهمند کرد.
بازیگری بهطور کلی مناسب است اما چیز خاصی نیست. با این حال، باید گفت که واقعاً دشوار است که واقعاً از برخی از نقشهای احمقانه در این فیلم چیزی بسازید. من قطعاً هر بار که وارد صحنهای با همه آن لباسهای مضحک (بله، میدانم که این کلمه را در این بررسی زیاد استفاده کردهام، با آن زندگی کنید) میشوم، میخندیدم. شخصیتهای اصلی مانند کودکان عمل میکنند، با هیچ ایدهای از آنچه که انجام میدهند. این موضوع کاملاً با داستان هماهنگ است اما همچنان، شخصیت اصلی بیشتر وقتش را در حال فرار و نشستن دور از نظر شگفتزده، عذرخواهی یا افسرده در شروع بازیها میگذرانید. باید بگویم که در برخی مواقع، فیلم کمی خستهکننده بهنظر میرسید. من چندین فیلم که بسیار کند بودند را دوست داشتهام اما اینجا بهسادگی درست نبود.
خود بازیها با آن احمقها در کنترل و قوانین متغیر، واقعاً بیشتر از آنکه جالب باشد، ناامیدکننده بودند.
این فیلم، به نظر من، برای مخاطب جوانان است. من کتابها را نخواندهام و میتوانم ببینم که این نوع داستان برای یک کتاب جوانان مناسب است. شخصاً از دیدن فیلم ناراحت نبودم و حالا که اولین فیلم را تماشا کردهام، همچنین بقیه را نیز تماشا خواهم کرد، اما برای من بهعنوان یک تفریح دو ساعته "خوب" بود، نه بیشتر.
واقعاً نمیدانم چه چیزی در این فیلم خاص است. من "مرد دویدنی" یا "بازگشت به گذشته" را بسیار عمیقتر از این پیدا کردم. آیا شاید این به این دلیل است که شخصیت اصلی یک زن است؟
با این حال، این فیلم سرگرمکننده است و در این زمینه، کار خود را انجام میدهد.
بازیهای گرسنگی یک مفهوم جدید در سلسلهای طولانی از فانتزیهای پساآخرالزمانی است. در حالی که داستانهای دیگر از همین ژانر اغلب بر روی تکنولوژی و هوش مصنوعی بهعنوان تهدید اصلی برای وجود بشری تمرکز دارند، بازیهای گرسنگی در واقع ما را به دوران روم میبرد، با نسخهای تجدید شده از "نان و سیرکها". بهسادگی بیان کنیم؛ ویرانی انسانی بهعنوان سرگرمی جمعی. خوش آمدید به پانم: که بهطور رسمی بهعنوان ایالات متحده آمریکا شناخته میشود، جایی که هر سال، یک مرد و زن جوان از هر یک از دوازده منطقه انتخاب میشوند تا تا مرگ با یکدیگر مبارزه کنند، با تنها یک بازمانده ممکن. این بازیها بهعنوان وسیلهای برای خوشحال و مطیع نگهداشتن مردم از تلویزیون ملی پخش میشوند.
با توجه به اینکه این فیلم بر اساس یک سری کتابهای نوجوانانه (نوشته سوزان کالینز) ساخته شده است، نمیتوانم احساس نکنم که این مفهوم بهنوعی دور از ذهن است، و در واقع کمی بیمارگونه است. فکر کردن به اینکه روزی ممکن است در دنیایی زندگی کنیم که تماشای جوانان، از ۱۲ تا ۱۸ ساله، که بهطرز وحشیانهای یکدیگر را میکشند بهعنوان یک شکل از سرگرمی جمعی در نظر گرفته شود، ایدهای زیبا نیست. خوشبختانه، این فقط یک داستان است و باید بگویم که داستانی بسیار سرگرمکننده است (بدون هیچ کنایهای).
داستان حول دو جوان از منطقه ۱۲ میچرخد، جایی که مردم به شدت فقیر و زندگی بهطور کامل بیرحم است. کاتنیس اوردین ۱۶ ساله بهعنوان "تقدیر" برای مبارزه در بازیهای گرسنگی داوطلب میشود، بعد از اینکه خواهر کوچکترش بهطور اولیه انتخاب میشود. همتای مرد او پیتا ملارک است و آنها با هم بهدنبال تمرین و شرکت در بازیها میروند.
شخصیت کاتنیس توسط جنیفر لارنس بازی شده است و او فوقالعاده است. در واقع، او بزرگترین توصیه من برای تماشای این فیلم است. قبل از این، فقط او را در "مردان ایکس: نسل اول" دیده بودم و فکر میکردم که او خوب است، اما بعد از دیدن بازیهای گرسنگی، دیدن اینکه چرا این ۲۱ ساله قبلاً نامزد اولین اسکارش شده است، سخت نیست. او دارای کیفیتی بسیار طبیعی است که همدردی با شخصیتش را بسیار آسان میکند. او دختر سطحی و شاداب نیست؛ واقعاً بسیار غمگین است و حتی بهطور خاص دوستداشتنی نیست. و با این حال، شما از همان ابتدا او را دوست دارید. فکر میکنم این کارزاری است و جنیفر لارنس قطعاً این کارزار را دارد.
در واقع، این فیلم پر از بازیگران عالی است. یکی از بهترینها قطعاً استنلی توچی است که نقش خود را بهطرز بسیار جالبی ایفا میکند. شخصیت او (کایزر فلیکرمَن، مجری تلویزیونی که بازیها را ارائه میدهد) به طرز فوقالعادهای اغراقآمیز است، اما بهطرز فوقالعادهای سرگرمکننده است. با موهای آبی، دندانهای مصنوعی و لبخند بزرگی که بهطور مداوم میزند، او شبیه یک نسخه PG-13 از جوکر است. و اگر با کار و استعداد توچی آشنا باشید، میدانید منظورم از اینکه او این شخصیت را بهطرز بسیار خوب و در عین حال بهطرز زیرکانهای بدیع نشان میدهد، چیست. او واقعاً عالی است، همینطور. وودی هارلسون نیز نقش جالبی بهعنوان هایمیتچ آبرناتی، یک برنده سابق بازیهای گرسنگی که حالا کاتنیس و پیتا را در تمریناتشان راهنمایی میکند، ایفا میکند. او خشن و زشت است، و اساساً فقط یک شخصیت عجیب و غریب دیگر از وودی است که همیشه ارزش تماشا را دارد. وس بنتلی نقش سنکا کرین را بازی میکند، شخصیتی که بیشتر به خاطر موی صورت غیرمعمولش شناخته میشود: او دمی دارد که لوکفیور خود را به آن افتخار میکند. اما بزرگترین شگفتی برای من الیزابت بنکس بود، که من با او آشنا هستم اما هرگز واقعاً به او توجه نکردهام زیرا فقط او را از نقشهای سطحی و کمدی میشناختم. خوشحالم که دیدم او میتواند نقشهای چالشبرانگیز مانند این را بازی کند. او نقش افی ترینکت را بازی میکند، یک نوع عجیب و غریب، نئو-رنسانسی از ثروتمندترین منطقه، با آرایش عجیب و غریب و همه چیز. او تقریباً نسخه زنانه شخصیت توچی است و تماشای او لذت بخش است و بهطرز زیبایی در تمام انحطاطش حیرتانگیز است.
متأسفانه، همه چیز نمیتواند عالی باشد. من سه مشکل اصلی با این فیلم داشتم. اول: اگر کتاب را نخواندهاید، بسیاری از چیزها بیمعنی است. واقعاً باید کمی بیشتر وقت صرف توضیح همهچیز میکردند، زیرا بیش از یک بار برای من روشن نبود که چه اتفاقی در حال وقوع است و چرا. و این یک ریسک است که هیچ کارگردانی نباید از آن عبور کند. دوم: شخصیت پیتا. ممکن است فقط من باشم، اما او واقعاً من را بهطرز عجیبی عصبانی کرد. او فقط بهطرز احمقانهای بهنظر میرسید و تماشا کردنش ناامیدکننده بود. کاتنیس پایش را میسوزاند و با آن کنار میآید. پیتا پایش را میبرد و در یک غار دراز میکشد زیرا "نمیتواند راه برود". و سپس او اجازه میدهد که کاتنیس به او رسیدگی کند، با خطر زندگی خود. کمی تعطیل کنید. سوم: اوج داستان کاملاً ناامیدکننده بود. من منتظر آتشبازیها بودم، برای کاتنیس که مجبور به اتخاذ تصمیمات وحشتناک میشود، اما این هرگز اتفاق نیفتاد. بهسادگی محو شد.
و اینجا جایی است که میتوانید بهوضوح ببینید که این داستان عمدتاً برای جمعیت نوجوان نوشته شده است و آنها بهوضوح میخواستند آن را PG-13 نگه دارند. زیرا با وجود خشونتهای گاهی بسیار خشن، استفاده زشت از سلاحها و کچاپ فراوان، بهطور کلی، کل داستان فاقد، خوب (ببخشید فرانسویام) ... جرأت بود. شما میتوانید ببینید که آنها سعی کردند در اینجا و آنجا کمی هیجان ایجاد کنند، اما فیلم در لحظاتی که باید واقعاً جالب میبود، نتوانست. بهنظر من، اگر آنها تصمیم میگرفتند که این فیلم R-rated باشد، قطعاً بهتر میشد.
با این حال، میتوانید اطمینان داشته باشید که هنوز هم چیزهای زیادی برای لذت بردن وجود دارد. از نظر بصری، این فیلم واقعاً شگفتانگیز و زیبا است. لباسها و آرایشها عالی هستند، همچنین جلوههای CGI. شخصیتها (به جز پیتا...) عالی هستند و کل "جهان" آیندهای که خلق شده است، بهطرز جالبی اختراعی است.
در واقع، هنوز چیزهای بیشتری برای گفتن وجود دارد، اما به حد کلماتم رسیدهام، بنابراین فقط این را برای شما میگذارم: انگشت شست بالا!
_(آوریل ۲۰۱۲)_
نکته: برای تماشا با زیرنویس چسبیده لطفا از برنامههایی مثل MXPlayer استفاده بفرمایید تمامی عناوین دارای زیرنویس چسبیده سافت ساب میباشند.
لینکهای دانلود با کیفیت فوقالعاده، فقط برای مشترکین ویژه!
بقیه فیلما سریالا زیرنویسش هست فقط این فیلم زیر نویسش نیست
چطوری زیر نویسش رو فعال کنیم ؟
برای تماشای با زیرنویس چسبیده لطفا از برنامه هایی مثل mx player استفاده بفرمایید تمامی فیلم ها دارای زیرنویس چسبیده سافت ساب میباشند.
فوق العاده، هر ۴ قسمتشو ببینید
درکل خیلی پشیمون نمیشید از دیدنش، داستان خوبی داشت ولی توی درگیر کردن مخاطب و انتقال احساسات ضعف داشت بنظرم
قشنگ بود موضوعش متفاوت بود
فیلم بسیار قشنگی هست. پیشنهاد می کنم ببینید
خوب بود جالب بود اما آخرش قابل حدس زدن بود مشخص بود آخرش چی میشه