برای تجربه سریعتر، با کیفیتتر و بدون تبلیغات مزاحم، اپلیکیشن جدید رو دانلود کنید.
ویژگیهای جدید:
✅ سرعت بالاتر
✅ کیفیت بهتر تصاویر
✅ دانلود مستقیم فیلمها و سریالها
✅ رابط کاربری ساده و کاربرپسند
همین حالا اپلیکیشن رو دانلود کنید و تجربه بهتری از تماشای فیلمها داشته باشید!
5 ماه قبل
دانلود رایگان...
نهایت لذت با دانلود رایگان و تماشای فیلم در کنار خانواده...!
در حال تکمیل آرشیو هستیم...!
ابتدا فیلم ها...!
سپس سریالها...!
داستان سریال فرار در دانمورا درباره ریچارد مت و دیوید سوییت، دو قاتل محکوم به زندان هست که در مرکز اصلاح و ترتیب کلینتون در ایالت نیویورک زندانی میباشند و به کمک تیلی میچل موفق به فرار از آن میشوند. میچل سرپرست و ناظر خیاطی زندان میباشد و با این دو مرد رابطه برقرار میکند. فرار از زندان مت و سوییت به تعقیب و گریزی ختم میشود که...
داستان سریال فرار در دانمورا درباره ریچارد مت و دیوید سوییت، دو قاتل محکوم به زندان هست که در مرکز اصلاح و ترتیب کلینتون در ایالت نیویورک زندانی میباشند و به کمک تیلی میچل موفق به فرار از آن میشوند. میچل سرپرست و ناظر خیاطی زندان میباشد و با این دو مرد رابطه برقرار میکند. فرار از زندان مت و سوییت به تعقیب و گریزی ختم میشود که...
**بسیار طولانی، اما بازیگری فوقالعاده است**
> _هرگز نمیتوان به ریچارد مت اعتماد کرد. او بدترین و شیطانیترین فردی است که در ۳۸ سال خدمت به عنوان پلیس با آن مواجه شدم._
> - کاپیتان گابریل دیبرناردو، اداره پلیس نورت تونواندا (بازنشسته)، در روز بعد از فرار ریچارد مت و دیوید سوئیت از زندان کلینتون؛ "فرار یک قاتل محکوم، محققان را از گذشتهاش نگران میکند"...
**بسیار طولانی، اما بازیگری فوقالعاده است**
> _هرگز نمیتوان به ریچارد مت اعتماد کرد. او بدترین و شیطانیترین فردی است که در ۳۸ سال خدمت به عنوان پلیس با آن مواجه شدم._
> - کاپیتان گابریل دیبرناردو، اداره پلیس نورت تونواندا (بازنشسته)، در روز بعد از فرار ریچارد مت و دیوید سوئیت از زندان کلینتون؛ "فرار یک قاتل محکوم، محققان را از گذشتهاش نگران میکند" (ریک روجاس)؛ _نیویورک تایمز_ (۷ ژوئن ۲۰۱۵)
> _من هیچ ارتباطی با او نمیخواهم. او از ۹ سالگی مرا آزار داده و حالا که ۳۴ ساله است، هنوز هم به این کار ادامه میدهد._
> - پاملا سوئیت درباره پسرش، دیوید؛ "مادر یک مجرم: 'نمیتوانستم باور کنم که او این کار را انجام داد'" (مگان براکت)؛ _یواسای تودی_ (۲۳ ژوئن ۲۰۱۵)
> _بن استیلر درست مثل بقیه دنیا یک دروغگو است. او به حقیقت اهمیت نمیدهد. تنها چیزی که برایش مهم است، به دست آوردن میلیونها دلار از من است. او یک احمق است._
> - جوئیس "تیلی" میچل درباره کارگردان _فرار در دانیمورا_؛ "جوئیس میچل به بن استیلر حمله میکند" (سارا دورن)؛ _نیویورک پست_ (۲۲ دسامبر ۲۰۱۸)
از اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰، قبل از اینکه روایتهای بلندمدت به شیوه اصلی داستانسرایی تلویزیونی تبدیل شوند، من طرفدار آنچه که به آن "داستانسرایی غیر اپیزودیک" میگفتند، بودم. نمونههای معروف آن زمان، _Crime Story_ (۱۹۸۶-۱۹۸۷) ساخته مایکل مان و _Twin Peaks_ (۱۹۹۰-۱۹۹۱) به کارگردانی دیوید لینچ و مارک فراست بودند. منحصر به فرد بودن _Crime Story_ از یک مفهوم نشأت میگرفت که بعدها توسط استیون باچکو در _Murder One_ (۱۹۹۵-۱۹۹۶) و _Murder in the First_ (۲۰۱۴-۲۰۱۶) و همچنین به عنوان پایهای برای _The Wire_ (۲۰۰۲-۲۰۰۸) استفاده شد؛ در طی یک فصل واحد (در آن زمان، ۲۱-۲۴ قسمت) یک تحقیقات جنایی از ابتدا تا انتها روایت میشد، از دیدگاه پلیس و جنایتکاران. در مورد _Twin Peaks_، هدف جذب بینندگان با یک معمای قتل جذاب بود، قبل از اینکه به آرامی آن قلاب به پسزمینه برود. البته، هیچ یک از این دو نمایش به آن صورت که انتظار میرفت پیش نرفتند و به طرز عجیبی، هر دو در فصلهای دوم خود شکست خوردند زیرا شبکهها مجبور بودند آنها را فراتر از مفهوم اصلیشان حفظ کنند و هر کدام اپیزودیکتر از آنچه که طراحی شده بودند، شدند، به ویژه _Crime Story_. و به مدت طولانی که من به روایتهای بلندمدت علاقهمند بودم، از داستانسرایی اپیزودیک بدم آمده، به ویژه نمایشهایی که به نظر میرسد وقایع یک هفته هیچ تأثیری فراتر از آن یک هفته ندارند. بدترین مثال که به یاد میآورم، قسمت "Future Imperfect" از فصل چهارم _Star Trek: The Next Generation_ است (که در این زمینه مرتکب جرم مکرر است) که در آن یکی از شخصیتهای اصلی یک بیگانه فضایی را به فرزندی میپذیرد و هرگز دوباره دیده نمیشود. بنابراین با در نظر گرفتن این نکته، در عصری که روایتهای بلندمدت به هنجار تبدیل شدهاند، چه در نمایشهای معمولی، "مینیسریالها" یا مستندهای سریالی، فکر میکردید که من در عنصر خودم هستم. و هستم. به جز یک چیز - "افزایش محتوای نتفلیکس"; به طور خاص، پدیدهای که در آن داستانهای نمایشهای تلویزیونی بیش از حد در طول بسیاری از قسمتها کشیده میشوند، معمولاً منجر به قسمتهای ابتدایی میشود که به نظر نمیرسد اهمیت خاصی داشته باشند یا مشکلاتی در میانه فصل ایجاد میکنند (به این پدیده "افزایش محتوای نتفلیکس" گفته میشود زیرا بیشتر در نمایشهای نتفلیکس رایج است، جایی که فصلهای کامل معمولاً یکجا منتشر میشوند و بنابراین نیازی به نگرانی درباره حفظ بینندگان از هفتهای به هفته دیگر نیست).
و بنابراین ما با _فرار در دانیمورا_ روبرو هستیم که داستانی بسیار عالی را به طور غیرضروری در هشت ساعت کشیده است. این سریال که ظاهراً یک اثر در ژانر فرار از زندان است، بیشتر به روانشناسی افرادی که درگیر هستند و انتخابهای بدی که انجام دادهاند (و دلیل انجام آنها) توجه دارد تا اینکه به یکی از دو مسیر معمول برای چنین داستانهایی بپردازد؛ فرار پیروزمندانه یا تفسیر اجتماعی. کارگردانی عالی و تصویربرداری زیبا، با چهار بازی فوقالعاده در مرکز داستان، داستان جذابی را روایت میکند، اما با سرعتی یخچالی پیش میرود که نیاز به صبر جدی دارد، بدون اینکه واقعاً چیزی در راه پاداشها ارائه دهد (اگرچه دو قسمت آخر به طرز انکارناپذیری استثنایی هستند).
این سریال داستان فرار زندانیان ریچارد مت (بنیشیو دل تورو) و دیوید سوئیت (پال دانو) از زندان کلینتون در سال ۲۰۱۵ را روایت میکند، زمانی که آنها با کمک کارمند غیرنظامی زندان، جو Joyce "Tilly" Mitchell (پاتریشیا آرکت) از زندان حداکثر امنیتی فرار کردند (اولین و تا کنون تنها فرار موفق در تاریخ ۱۷۴ ساله این زندان). زندان کلینتون که به "سیبری کوچک" معروف است، در روستای دانیمورا در شهرستان کلینتون در شمال ایالت نیویورک واقع شده و حدود ۲۰ مایل با مرز کانادا فاصله دارد؛ این زندان به خاطر دماهای سرد، نژادپرستی نهادی، خشونت فراگیر، تأسیسات قدیمی و نرخ بسیار بالای خودکشی شهرت دارد. سریال در ۷ ژوئن ۲۰۱۵، روز بعد از فرار، آغاز میشود، زمانی که تیلی توسط بازرس کل کاترین لاهی اسکات (بونی هانت) مورد سؤال قرار میگیرد، در حالی که فرماندار اندرو کوئومو (مایکل ایمپریولی) سعی میکند به یک جامعه نگران اطمینان دهد. سپس داستان به چند ماه قبل برمیگردد و نشان میدهد که چگونه این فرار به وقوع پیوست. مت به عنوان یک رهبر محترم در بلوک، مردی است که میتواند هر چیزی را که نیاز دارید، با قیمت مناسب فراهم کند. او یک هنرمند بااستعداد است و به ویژه با یکی از نگهبانان به نام جین پالمر (دیوید مورس) دوستی نزدیکی دارد، که در ازای آثار هنری که به همسرش میدهد، به برخی از کارهای مشکوک مت چشم میپوشد. در کارگاه خیاطی که مت در آن کار میکند، تیلی، سرپرست کارگاه، در یک رابطه جسمی با سوئیت درگیر است و به شدت از شوهر وفادار و غیرقابل انکارش، لایل (اریک لنج) که در زندان کار میکند و از شایعات مربوط به سوئیت و همسرش آگاه است، متنفر است. با این حال، زمانی که سوئیت به یک بال دیگر منتقل میشود، تیلی دلباخته شروع به برقراری رابطه با مت میکند. زمانی که یک اشتباه از سوی پالمر باعث میشود مت متوجه شود که یک راهرویUnused در پشت سلولهای آنها وجود دارد، او ایدهای برای فرار شکل میدهد، اما به دلیل کمبود دانش فنی برای عملی کردن آن، به سوئیت روی میآورد. آنها با استفاده از ونتهای سلولهای خود در شب به راهرو دسترسی پیدا میکنند و به بررسی اعماق خالی زندان میپردازند و از چندین دیوار عبور میکنند تا به دیوار خارجی برسند. متوجه میشوند که دیوار از بتن تقویت شده ساخته شده است و سوئیت به مت میگوید که شکستن آن سالها طول میکشد. اما سوئیت سپس متوجه میشود که لوله بزرگ گرمایشی که از دیوار به بیرون میرود، در تابستان خاموش است و به این ترتیب میتوانند از آن برای دور زدن دیوار استفاده کنند. تنها چیزی که نیاز دارند، ابزار لازم برای برش لوله است. بنابراین مت با قول اینکه هر سه نفر به مکزیک فرار خواهند کرد و با هم زندگی خواهند کرد، او را متقاعد میکند که شروع به قاچاق آنچه نیاز دارند بکند.
بر اساس گزارش بازرس کل درباره فرار و اسناد رسمی مرتبط با تعقیب بعدی، دانیمورا توسط برت جانسون (_Mad Men_; _Ray Donovan_) و مایکل توکین (_Deep Cover_; _The Player_; _Nine_) خلق و نوشته شده است، با یک قسمت نوشته شده توسط جری استال (_Bad Boys II_; _Hemingway & Gellhorn_) و یکی از آنها که توسط هر سه نفر نوشته شده است. این سریال به کارگردانی بن استیلر ساخته شده و عمدتاً در خود دانیمورا فیلمبرداری شده است، با صحنههای زیادی که در داخل زندان کلینتون ضبط شدهاند. پیشنویس اولیه فیلمنامه تنها دو ماه پس از پایان تعقیب نوشته شد و از آنجا که گزارش بازرس کل هنوز نوشته نشده بود، بیشتر فیلمنامه تخیلی بود. در آن زمان، استیلر فرصت کارگردانی را رد کرد، زیرا احساس میکرد که داستان با یک پایهگذاری واقعیتر بهتر عمل میکند. هنگامی که گزارش منتشر شد، فیلمنامه به طور کامل بازنویسی شد و استیلر به عنوان کارگردان و تهیهکننده اجرایی به تیم پیوست. جانسون، توکین و استیلر حدود یک سال قبل از فیلمبرداری به دانیمورا رفتند و با مردم و شهر آنها آشنا شدند (که این موضوع در نمایش به زیبایی و غنای جامعه مشهود است).
از نظر زیباییشناسی، _دانیمورا_ استثنایی است و کار تصویربرداری جسیکا لی گانی به ویژه در تطابق فرم و محتوا قابل توجه است. به عنوان مثال، در قسمت دوم، گانی به طور مرتب از بین میلهها و شبکهها فیلمبرداری میکند تا زمانی که مت شروع به فکر کردن به فرار میکند، که در آن صورت ترکیب تصویر بازتر میشود. یک مثال خوب دیگر shot آغازین قسمت پنجم است؛ یک شات تکبرد نه دقیقهای که سوئیت را از سلولش تا منهول نشان میدهد که آنها برای فرار استفاده خواهند کرد. فرمت بدون ویرایش در اینجا واقعاً فاصلهای که باید طی کنند، اندازه زندان و تلاش فوقالعادهای که برای فرار لازم بود را به خوبی القا میکند. این قسمت که حس یک صحنه به دقت ساخته شده را دارد، ما را به ژوئن ۲۰۰۴ برمیگرداند. با این حال، قسمت ششم به مت و سوئیت در بیرون نمیپردازد. بلکه به عقب باز میگردد تا لحظات شکلدهندهای را در تاریخچه شخصیتها نشان دهد؛ قتل یک افسر پلیس توسط سوئیت در ژوئیه ۲۰۰۲، ربودن، قتل و تکهتکه کردن کارفرمایش توسط مت در دسامبر ۱۹۹۷ و فروپاشی اولین ازدواج تیلی در آگوست ۱۹۹۳. در حالی که بقیه سریال با فرمت ۳۵ میلیمتری فیلمبرداری شده است، این قسمت با فرمت ۱۶ میلیمتری فیلمبرداری شده که به القای این احساس کمک میکند که این اتفاقات در گذشتهتری رخ دادهاند. همچنین جالب است که، به طرز غیرمعمولی، سریال در فرمت سینمااسکوپ (۲.۴۰:۱) فیلمبرداری شده است. این فرمت عریض و باریک تقریباً هرگز در تلویزیون استفاده نمیشود، جایی که همه چیز معمولاً با فرمت ۱.۷۸:۱ فیلمبرداری میشود (_Master of None_ یک استثنای قابل توجه است). وقتی فیلمسازان به طور نادرست از ۲.۴۰:۱ استفاده میکنند (همانطور که اغلب انجام میدهند)، میتواند به عنوان یک حالتگرایی جلوه کند، یک انتخاب سبک غیرموجه که از محتوا نشأت نمیگیرد. اما در اینجا، استیلر و گانی به طرز شگفتانگیزی از آن استفاده میکنند، به طوری که قاب باریک به شخصیتها محدود میشود. ترکیب این با فیلمبرداری از طریق پنجرهها و قرار دادن شخصیتها در آستانه درها، ترکیبهای دقیق بصری نشان میدهد که این افراد (شامل تیلی، لایل و پالمر) به هیچ وجه نمیتوانند فرار کنند؛ زندگیهایشان زندان آنها است.
از نظر بازیگری، تیلی آرکت فوقالعاده است و او شایسته هر جایزهای است که برای این نقش دریافت کرده است. بله، تغییر فیزیکیاش قابل تحسین است، همانطور که لهجه و تأثیرات و لباسها به طراحی دیوید سی رابینسون (_Zoolander_; _Shame_; _The Perks of Being a Wallflower_)، آرایش مو توسط سوزی مازاریس-آلیسون (_Man on a Ledge_; _The Secret Life of Walter Mitty_; _St. Vincent_) و آرایش توسط برنادته مازور (_There's Something About Mary_; _Lady in the Water_; _Men in Black 3_) به طرز چشمگیری کمک میکند. اما این فراتر از یک تقلید است - آرکت واقعاً در شخصیت زندگی میکند به طرز مشابهی که شارلیز ترون به عنوان آیلین وورنو در _Monster_ (۲۰۰۳) انجام داد. او تیلی را به عنوان فردی در حالت خشم، کینه و ناامیدی دائمی بازی میکند، زنی که احساس میکند به طور قاطع حق بیشتری از آنچه که دارد، دارد و در ناخرسندی خود غرق شده است. وقتی برای اولین بار او را ملاقات میکنیم، سطح ناامیدیاش نسبت به لایل به نقطه شکست میرسد، با هر چیزی که مرد میگوید او را آزار میدهد و چون او به اندازه کافی هوشمند نیست تا متوجه شود که چیزی به شدت اشتباه است، در تلاشهای نادرست خود برای آرام کردن او ادامه میدهد (برنامهاش برای یک روز بزرگ، بازدید از یک موزه محلی ۱۸۱۲ و سپس دسر در دایری کوئین است).
اما در قسمت فلاشبک، ما میفهمیم که لایل خود زمانی به عنوان راه فراری برای تیلی عمل کرده بود که مت و سوئیت در سال ۲۰۱۵ بودند. این قسمت همچنین بیرحمی او را نشان میدهد؛ چیزی که تا به حال در حاشیه شخصیت به تصویر کشیده شده بود، به ویژه در حملات زبانیاش به لایل. در اینجا میبینیم که چقدر عمق بدخواهی او ریشهدار است، در حالی که از پسر جوانش، جروم، به عنوان ابزاری در کمپین نفرت علیه شوهر اولش، کنی بریل (چارلی هافهیمر) استفاده میکند. تیلی به شدت یک دستکاریکننده است، اما مت به مراتب از او باهوشتر است و میتواند او را متقاعد کند که اگر به او و سوئیت کمک کند تا فرار کنند، این سه نفر در مکزیک زندگی خواهند کرد. آرکت به این جنبه زشت شخصیتش دست میزند و سادگی و تقریباً کودکانه بودن او را به تصویر میکشد؛ در حالی که صدایش تمایل به بالارفتن و نازک شدن دارد و به محض اینکه به هر چیزی چالش کشیده میشود، شروع به گریه میکند و به طور مؤثر یک قهرمان میشود. دیدن خود به عنوان قهرمان یک روایت بزرگ، او را از درک اینکه چنین روایتی نمیتواند وجود داشته باشد، باز میدارد. با این حال، آرکت هرگز نمیگذارد مخاطب فراموش کند که تیلی زنی نفرتانگیز، ناامید، خطرناک و روانشناختی پیچیده است، با لایهها و ظرافتهای فوقالعادهای که در این اجرا به نمایش گذاشته شدهاند.
دل تورو مت را به عنوان یک سوسیopath کلاسیک بازی میکند؛ ظاهراً آرام، اما ذاتاً بیثبات، کسی که هیچ تفاوتی بین نقاشی دقیق یک تصویر از هیلاری کلینتون و آتش زدن سلول یک زندانی دیگر که او را دوست ندارد، نمیبیند و در قسمت فلاشبک، ما میزان سوسیپاتی او را میبینیم. به طرز عجیب و غریبی، او همچنین به قدرت تفکر مثبت اعتقاد دارد و به سوئیت میگوید که اگر به اندازه کافی بخواهند فرار کنند، این کار انجام خواهد شد. دل تورو اما برای مت همدردی میکند و جنبه تراژیک این مرد را برجسته میکند. همانطور که او توضیح میدهد،
> _او بدون اینکه والدینش را بشناسد، از یک خانه پرورش به خانه دیگر منتقل شد و از نظر عاطفی شکسته بود. و وقتی که به آن پول و مواد مخدر را اضافه میکنید، یک بمب ساعتی دارید. فکر میکنم ریچارد مت داستان غمانگیزی است. او چندین نفر را کشته، او یک دستکاریکننده، یک قلدر است. اما از سوی دیگر، احتمالاً تنها راهی است که او میشناسد تا به آنچه که میخواهد، برسد._
در مورد سوئیت، دانو بر روی ذهن درخشان او تمرکز میکند و او را به عنوان فردی آرام و متفکر بازی میکند، آرام و متدیک در حرکاتش، اما زمانی که چیزها طبق میلش پیش نمیرود، مستعد خشم است، چه این خشم بر سر تلفن با مادرش باشد چون فکر میکند که او تمام تلاشش را برای انتقال او نمیکند یا حمله به یک زندانی دیگر به خاطر اینکه مرد صدا ایجاد میکند. طبق گفته دانو،
> _بن، بنیشیو و من به دیدن دیوید سوئیت رفتیم، که از زمان فرار در انزوا بوده است. سخت است که به کسی که پشت میلههاست نگاه کنید و ببینید که او حس شوخطبعی دارد یا مهربان است. اما او کسی است که کشته است. فکر نمیکنم او شخصی باشد که واقعاً فرصتی داشته باشد، که متاسفانه است، زیرا فکر میکنم او ذهن یک مهندس را دارد. همانطور که در نمایش خواهید دید، این کارهایی نیست که یک فرد معمولی بتواند انجام دهد._
بیشتر نقدها بر روی این سه نفر متمرکز شدهاند، اما داستان بر پایه یک چهارگانه بنا شده است، که بازی لایل از لنج به اندازه دیگران قوی است. او را به عنوان مردی که به شدت تحت تأثیر نادانی و وفاداری بیچون و چرا قرار دارد، بازی میکند؛ او با تمام وجود باور دارد که کار درستی انجام میدهد، که تیلی هنوز او را دوست دارد و میتواند از طوفان کنونی عبور کند. لنج به ناتوانی لایل (یا امتناع او) از دیدن میزان دستکاری، سوءاستفاده و تمسخرش میپردازد و عشق او به تیلی هرگز افول نمیکند، صرف نظر از اینکه او چه چیزی بر او تحمیل کند. این نمایش به وضوح او را به عنوان یک سادهلوح به تصویر میکشد، اما لنج در این نقش لایههای بیشتری پیدا میکند و مانند آرکت، فیزیکال این اجرا بسیار قابل توجه است.
از نظر موضوعی، این نمایش بسیاری از زمینههایی را که انتظار میرود در درامهای زندان دیده شود، پوشش میدهد. به عنوان مثال، مت به یک زندانی دیگر اشاره میکند که کلینتون "_زندان_" است، در حالی که بازداشتگاه شهرستان "_زندان_" است؛ تفاوت بزرگی. لحظه دیگری که بسیار عالی است، اولین شبی است که مت و سوئیت به بررسی راهرو میپردازند و مت اشاره میکند، "_این اولین بار است که در دوازده سال هیچکس نمیداند شما کجایید_". همچنین، توصیف رابطه بین مت و سوئیت جذاب است. در داخل زندان، مت به شدت شخصیت غالب است، در حالی که سوئیت تقریباً تمام کارها را برای مهندسی فرار انجام میدهد، همیشه تحت نظارت مت. اما به محض اینکه آنها به بیرون میروند، به ویژه زمانی که به کوههای آدیرونداک میروند، مت به شدت در عمق خود غرق میشود و سوئیت به شدت رهبر میشود. توصیف دانیمورا نیز به طرز خوبی در موضوع مطرح شده است - شهر در حال زوال است، رنگها از دیوارها کنده میشوند، خیابانها خالی هستند و فروشگاهها خالیاند. هم از نظر فیزیکی و هم از نظر نمادین، شهر توسط کلینتون تسخیر شده است، زندان اکثریت جمعیت را استخدام میکند، اما اگرچه آنها میتوانند شب به خانه بروند، برای بسیاری، آنها تقریباً به اندازه زندانیان در یک حس ایدئولوژیک گرفتارند. از نظر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی-سیاسی، این یک شهر در حال مرگ است و اگرچه کلینتون در حال حاضر آن را زنده نگه داشته است، کلینتون همچنین مسئول زوال آن نیز هست.
با این حال، مشکل این همه در زمان پخش سریال است که حداقل دو یا شاید سه ساعت بیش از حد طولانی است. بله، بررسی عمیق روانشناسی و پیشینه شخصیتها جذاب است، اما حتی آن هم بیش از حد کشیده شده است. قسمت فلاشبک به طرز فوقالعادهای ساخته شده و بسیار جالب است، اما ما به پنج ساعت زمینهسازی پیش از آن نیاز نداشتیم و گاهی اوقات، داستان به نظر میرسد که تمام حس پیشرفت خود را از دست میدهد. هرگز نمیتوان آن را خستهکننده نامید، فقط اینکه بسیاری از آنها هیچگونه اضطرار یا تنشی را از خود بروز نمیدهند. و هرچقدر هم که بازیگری خوب باشد، سرعت یخچالی معمولاً به طور قابل توجهی زیر آن را تضعیف میکند.
در نهایت، _فرار در دانیمورا_ یک اثر عالی از کارگردانی است، با اجراهای شگفتانگیز. اگرچه جزئیات زیادی درباره مکانیکهای فرار ارائه میدهد، اما بیشتر به مکانیکهای انسانی توجه دارد. و از این منظر، همیشه جذاب است. همچنین، این آخرین مدرکی است که نشان میدهد فقط به این دلیل که میتوانید از هشت ساعت برای روایت یک داستان استفاده کنید، لزوماً به این معنا نیست که باید این کار را انجام دهید. به عنوان یک اثر چهار یا پنج ساعته، این میتوانست شگفتانگیز باشد. به عنوان یک اثر هشت ساعته، این بالاتر از متوسط است، که توسط بازیگران و کارگردانی خوب استیلر نجات یافته است، اما همیشه به عنوان یک بار سنگین باقی میماند.
نکته: برای تماشا با زیرنویس چسبیده لطفا از برنامههایی مثل MXPlayer استفاده بفرمایید تمامی عناوین دارای زیرنویس چسبیده سافت ساب میباشند.
لینکهای دانلود با کیفیت فوقالعاده، فقط برای مشترکین ویژه!
من که دوست نداشتم خیلی کش دار بود
بسیار زیبا
زنهای متجاوز هم وجود دارن -لازمه برا هر مردی دیدنش که ازشون استفاده نشه-خط داستان جالبه
فیلمش خیلی قاقه ✊️
خییییلی باحاله حتما ببینین