برای تجربه سریعتر، با کیفیتتر و بدون تبلیغات مزاحم، اپلیکیشن جدید رو دانلود کنید.
ویژگیهای جدید:
✅ سرعت بالاتر
✅ کیفیت بهتر تصاویر
✅ دانلود مستقیم فیلمها و سریالها
✅ رابط کاربری ساده و کاربرپسند
همین حالا اپلیکیشن رو دانلود کنید و تجربه بهتری از تماشای فیلمها داشته باشید!
5 ماه قبل
دانلود رایگان...
نهایت لذت با دانلود رایگان و تماشای فیلم در کنار خانواده...!
در حال تکمیل آرشیو هستیم...!
ابتدا فیلم ها...!
سپس سریالها...!
فیلم داستان پزشکی است که برای درمان یک بیمار به خانه قدیمی خانواده آیرس که بیش از 2 قرن قدمت دارد، فراخوانده میشود. اما با گذر زمان متوجه تغییراتی مرموز شده و سرنوشت او با سرنوشت این خانواده به یکدیگر پیوند میخورد…
فیلم داستان پزشکی است که برای درمان یک بیمار به خانه قدیمی خانواده آیرس که بیش از 2 قرن قدمت دارد، فراخوانده میشود. اما با گذر زمان متوجه تغییراتی مرموز شده و سرنوشت او با سرنوشت این خانواده به یکدیگر پیوند میخورد…
آیا واقعاً _غریبه کوچک_ اینقدر ضعیف است؟ این چیزی است که به من ارائه میدهید؟
**امتیاز نهایی: ★½: - خستهکننده/ ناامیدکننده. تا حد امکان از آن دوری کنید.**
_یک "درام شخصیتی با فضای خاص" بدون هیچ فضایی و درامی بسیار کم_
من به یاد دارم وقتی برای اولین بار فیلم _در ذاتش_ (2014) به کارگردانی پل توماس اندرسون را دیدم، که عاشقش بودم، یکی از همکارانم (که از...
آیا واقعاً _غریبه کوچک_ اینقدر ضعیف است؟ این چیزی است که به من ارائه میدهید؟
**امتیاز نهایی: ★½: - خستهکننده/ ناامیدکننده. تا حد امکان از آن دوری کنید.**
_یک "درام شخصیتی با فضای خاص" بدون هیچ فضایی و درامی بسیار کم_
من به یاد دارم وقتی برای اولین بار فیلم _در ذاتش_ (2014) به کارگردانی پل توماس اندرسون را دیدم، که عاشقش بودم، یکی از همکارانم (که از آن متنفر بود) نتوانست بفهمد چرا اینقدر از آن لذت بردم. سعی کردم توضیح دهم که اگر او رمان توماس پینچون را که در سال 2009 منتشر شده بود میخواند، بیشتر از فیلم قدردانی میکرد. او پاسخ داد که "_هیچ کس نباید برای قدردانی از فیلم کتاب را بخواند._" فکر میکنم چیزی درباره او به عنوان یک فیلیستین گفتم و شاید در آن لحظه سنگی به او پرتاب کردم. بنابراین تصور کنید چقدر ناامید شدم وقتی فیلم _غریبه کوچک_ را دیدم که واقعاً ناامیدکننده بود و به راحتی ضعیفترین فیلم کارگردان لنی آبراهامسون در کارنامهاش به شمار میآید. واقعاً از آن متنفر شدم، اما چند نفر از کسانی که رمان سارا واترز را خواندهاند (که من نخواندهام) به شدت آن را دوست دارند و به من گفتند که اگر با منبع آشنا بودم، خیلی بیشتر از آن لذت میبردم. به آنها فقط میتوانم بگویم – "_هیچ کس نباید برای قدردانی از فیلم کتاب را بخواند._" به نظر میرسد همکارم در نهایت درست میگفت. از این موضوع متنفرم.
فیلم در سال 1948 در شهرستان وارویکشایر، در انگلستان، اتفاق میافتد، جایی که دکتر فاردی (با بازی دامنهال گلیسون) پزشک روستایی است که زندگیاش به هیچ سمتی نمیرود. او که در خانوادهای فقیر متولد شده، از کودکی آرزو داشت که عضو خانوادههای اشرافی شود. در سال 1919، او در جشنوارهای در املاک مجلل هاندردز هال، که متعلق به خانواده اشرافی آیرز است، شرکت کرد، جایی که مادرش به عنوان خدمتکار کار میکرد و از آن زمان به آرامی به این خانه وسواس پیدا کرده است. اما در سال 1948، هاندردز دیگر جذابیت خود را از دست داده و در حال خراب شدن است و تنها چهار نفر در آن زندگی میکنند: آنجلا آیرز (با بازی شارلوت رمپلینگ)، مادربزرگ خانواده آیرز که هرگز از مرگ دختر هشت سالهاش، سوزان، بهبود نیافته است؛ کارولین (با بازی روت ویلسون)، دختر او؛ رودریک (با بازی ویل پالتور)، پسر آنجلا که یک خلبان سابق نیروی هوایی است و از PTSD رنج میبرد؛ و بتی (با بازی لیو هیل)، خدمتکار. وقتی بتی بیمار میشود، فاردی فراخوانده میشود و به سرعت متوجه میشود که خانواده در وضعیت بدی قرار دارند و آنجلا نمیتواند وضعیت مالی کاهش یافته را با مسئولیت اجتماعی حفظ ملک متعادل کند. بتی همچنین به فاردی اشاره میکند که "چیزی" در خانه درست نیست. با پیشنهاد درمان سوختگیهای دردناک رودریک، فاردی به آرامی به خانواده نزدیک میشود و تبدیل به یک حضور دائمی در هاندردز میشود. اما اینجاست که اوضاع شروع به خراب شدن میکند؛ یک کودک توسط یک سگ که قبلاً آرام بود، مورد حمله قرار میگیرد، آتشسوزی مرموزی کتابخانه را ویران میکند و صداهایی در سراسر خانه شنیده میشود. در حالی که کارولین تصمیم به ترک میگیرد، فاردی تلاش میکند همه را متقاعد کند که چیزی ماورایی در حال وقوع نیست. با این حال، آنجلا مطمئن است که روح سوزان با آنهاست؛ کارولین معتقد است همه چیز به ناراحتی عمیق رودریک مربوط میشود؛ رودریک ادعا میکند که چیزی میخواهد او را دیوانه کند و او را از حق خود محروم کند؛ و بتی اعتقاد دارد که روح خبیث یک خدمتکار سابق است. در همین حال، فاردی و کارولین درگیر رابطه عاشقانه میشوند.
همانطور که گفته شد، من رمان را نخواندهام، بنابراین اکثر نظرات بعدی فقط مربوط به فیلم است. این فیلم تلاش میکند عناصر داستانهای معمایی مبتنی بر "خانههای بزرگ" مانند _جین ایر_ (1847) اثر شارلوت برونته، _انتظارات بزرگ_ (1861) اثر چارلز دیکنز و _ربکا_ (1938) اثر دافنه دو موریه را با داستانهای ترسناک گوتیک مانند "سقوط خانه آشر" (1839) اثر ادگار آلن پو و _چرخش پیچ_ (1898) اثر هنری جیمز ترکیب کند. اما _غریبه کوچک_ به طور خاص به جنبههای ماورایی داستان علاقهمند نیست. در این معنا، آبراهامسون و فیلمنامهنویس لوچندا کاکسون تا حدی داستانی ضد ترسناک خلق کردهاند که تقریباً تمام کلیشههای این ژانر را رد میکند. این فیلم بیشتر شبیه یک درام اتاقی است تا هر چیز دیگری و به هیچ وجه از تریلر آن سودی نبرده است، که عناصر خانه تسخیرشده و ترس روانی را به شدت به نمایش میگذارد (این واقعیت که فیلم چندین بار از تاریخهای اکران مورد نظر به تعویق افتاد، نشان میدهد که خود استودیو نیز نمیدانست چه چیزی در دست دارد). واقعاً اشاره به عناصر ماورایی به طور کلی به معنای فاش کردن 20 دقیقه آخر فیلم است، زیرا اینجا جایی است که 90٪ از آنها قرار دارند.
واترز خودش اعلام کرده که او رمان را یک داستان ترسناک نمیداند. در عوض، او بیشتر به ظهور سوسیالیسم در انگلستان، پیروزی بزرگ حزب کارگر در انتخابات عمومی 1945 و نحوه برخورد اشرافیزادگان در حال افول با کاهش قدرت، نفوذ و ثروت مالیشان علاقهمند بود؛
_من به دنبال نوشتن یک رمان درباره خانه تسخیرشده نبودم. میخواستم درباره آنچه در این زمینه پس از جنگ اتفاق افتاد بنویسم. این زمانی بود که طبقه کارگر از جنگ با انتظارات بالاتری بیرون آمده بودند. آنها در انتخابات به حزب کارگر رأی داده بودند. آنها خواهان تغییر بودند. بنابراین فرهنگی در حال تغییر بود. اما واضح است که برای برخی افراد، این تغییر به ضررشان بود._
با این دیدگاه، موضوع اصلی فیلم تلاشهای فاردی برای نزدیکی به خانواده آیرز است تا خود را به یک خونسفید کامل تبدیل کند، حتی وقتی که این کار با آموزش پزشکیاش در تضاد است؛ تعهد او به پیشرفت اجتماعیاش بسیار قویتر از تعهدش به سوگند بقراط است. او به سرعت احتمال وجود هر گونه نیروی ماورایی در خانه را رد میکند و به طور اخلاقی غیرقابل قبول، تمام تلاشش را میکند تا کسانی را که معتقدند خانه تسخیر شده است قانع کند که در حال از دست دادن عقل خود هستند و استرس ناشی از آنچه برای خانواده اتفاق افتاده، آنها را به نقطه بحران عصبی رسانده است. او همچنین نوعی مردسالار منفعل-تهاجمی است که به کارولین میگوید: "_تو به روش خودت عمل کن – برای حالا_" و "_عزیزم، تو گیج شدهای_". به طور کلی، فاردی یکی از شخصیتهای منفی داستان است که این خود یک چرخش جالب در مسیر روایت است.
با این حال، برای من تقریباً هیچ چیزی در فیلم کار نکرد. بله، به طرز وحشتناکی تبلیغ شده است و بله، بیشتر به بازی با تصورات ما از اینکه داستان ترسناک چه میتواند باشد، علاقهمند است و علیه کلیشههای این ژانر شورش میکند. میفهمم آبراهامسون چه چیزی را میخواست انجام دهد (بعد از همه، فیلم ترسناک مورد علاقهام، _پروژه جادوگر بلر_ (1999) تماماً درباره ایجاد نگرانی روانی در مخاطب است، بدون هیچ نوع ترس ناگهانی)، اما _غریبه کوچک_ نیز از استانداردهای جایگزین ترس ناگهانی – ترس وجودی خفیف – دوری میکند و در نتیجه همه چیز بسیار ظریف و در عین حال بسیار، بسیار خستهکننده باقی میماند. بخشهای غیرماورایی داستان چیزی را به ما نمیدهد که قبلاً ندیدهایم و بخشهای ماورایی به سادگی بیاثر میافتند (شگفتی "چرخش" در انتها نیز به شدت قابل پیشبینی است).
یکی از مشکلات اصلی برای من، جدایی عاطفی فاردی است. میفهمم که او شخصیت منفی است، بنابراین قرار نیست با او همدل باشیم و به عنوان یک راوی غیرقابل اعتماد، نقش او به طور عینی واقعیت این اثر را زیر سوال میبرد و مسیر انتقال روایت را مختل میکند (همان نقشی که همسر دوم خانم دِ وینتر در _ربکا_ ایفا میکند). اما، گلیسون/فاردی تقریباً به طور خوابآلود از تمام فیلم عبور میکند و درباره (تقریباً) هیچ چیز هیجانزده یا ناراحت نمیشود؛ در یک پیادهروی در املاک با کارولین، او از اینکه او را به بیرون در هوای سرد کشانده عذرخواهی میکند و او پاسخ میدهد: "_اصلاً مهم نیست. من خیلی لذت میبرم_"، با صدایی کاملاً بیاحساس و بیعلاقه، به طوری که بیشتر شبیه این است که او در حال تجربه یک عمل دردناک است (این بخش همچنین تنها خنده فیلم در نمایشگاههایی بود که من شرکت کردم). بنابراین من میدانم که جدایی دقیقاً هدف است، اما اولاً، ما قبلاً این شخصیت را از گلیسون دیدهایم – به شدت خشک و عقلانی – و ثانیاً، او بیشتر شبیه یک روبات به نظر میرسد تا یک شخص جدا شده و بعد از بیست دقیقه، به شدت از او خسته شدم و دیگر اهمیتی نمیدادم. در واقع، تمام شخصیتها تا حدی از حالت خشک و بیاحساس برخوردارند، اما رمپلینگ، ویلسون و پالتور عملکردهای پیچیدهتری نسبت به گلیسون ارائه میدهند.
به جز این، و به دلیل فیلمنامه تکراری کاکسون، این فیلم به طرز وحشتناک و غیرقابل تحملی خستهکننده است. حالا، من از فیلمهایی که در آنها هیچ اتفاق دراماتیکی نمیافتد (مانند _سوار_ (2017) اثر کلا و ژائو که تقریباً هیچ داستانی ندارد، یکی از فیلمهای سال من است) مشکلی ندارم، اما در _غریبه کوچک_ هیچ چیز در واقع اتفاق نمیافتد، چه دراماتیک و چه غیر دراماتیک. به عنوان مقایسه، به فیلم _من چیز زیبایی هستم که در خانه زندگی میکند_ (2016) اثر اوز پرکینز نگاهی بیندازید، که موضوع مشابهی دارد و از ترس ناگهانی دوری میکند اما حس ترس فزایندهای ایجاد میکند که به شدت در _غریبه کوچک_ کمبود دارد. در عوض، فیلمنامه فقط دور میزند و به تکرار میپردازد؛ "_این خانه تسخیر شده است_" – "_نه، تو فقط خستهای_" – "_شاید حق با توست_" – "_من هستم، کمی دراز بکش_" – "_خوب. صبر کن، این خانه تسخیر شده است_" – "_نه، تو فقط خستهای_" و غیره؛ شستشو، آبکشی، تکرار. ریتم داستان به شدت آزاردهنده است و مطمئناً به هر کسی که توانسته بیشتر از این روایت برداشت کند جز فرصت خواب حسادت میکنم.
یک نکتهای که بدون هیچ قید و شرطی ستایش میکنم، طراحی صدا است. در چندین نوبت، این جنبه از فیلم اغلب مهمتر از تصاویر میشود. به عنوان مثال، ویرایشهای صدا معمولاً ویرایشهای تصویری را در هر دو جهت متصل میکند (L Cuts و J Cuts). همچنین، ما بارها و بارها صدای یک صحنه را تجربه میکنیم که به تصویر صحنه دیگری فراتر از ویرایش خود منتقل میشود، به طوری که به یک موتیف تبدیل میشود و نشاندهنده تحریف واقعیت است. درست قبل از حمله سگ، صدا به حالت اکو میرود و تصویر شروع به حرکت در و خارج از فوکوس میکند، در حالی که دوربین فاردی را در یک نما نزدیک نشان میدهد و نشان میدهد که او در حال جدا شدن از محیطش است. این همچنین در صحنهای با رودریک اتفاق میافتد، درست قبل از آتشسوزی. شاید جالبترین صحنه از منظر صوتی، صحنهای در اتاق کودکان در نزدیکی پایان فیلم باشد. وقتی آنجلا اتاق را بررسی میکند، صدا به حالت تحریف شده و سخت قابل شناسایی تبدیل میشود و بیوقفه ادامه مییابد (به راحتی بلندترین صحنه در فیلم است). با این حال، وقتی سایر شخصیتها به سمت صدا میدوند، تمام صدا تقریباً به طور کامل حذف میشود و فقط کمترین صدای پاها قابل شناسایی است. این به شدت آزاردهنده و بسیار مؤثر است و برای تأکید بر ترس همه شخصیتها که اکنون احساس میکنند کار میکند.
با این حال، فراتر از این، این فیلم برای من هیچ چیزی نداشت؛ هیچ چیزی برای چنگ زدن نداشتم، در نیمه اول ساعت هیچ اهمیتی به هیچ یک از شخصیتها ندادم، نظریه اجتماعی بیمزه و بیمعنا بود، جنبههای ماورایی به قدری کمرنگ بودند که در واقع غیرقابل دیدن بودند و، از همه مهمتر، فیلم به طرز مرگباری خستهکننده بود. شاید اگر کتاب را خوانده بودم...
نکته: برای تماشا با زیرنویس چسبیده لطفا از برنامههایی مثل MXPlayer استفاده بفرمایید تمامی عناوین دارای زیرنویس چسبیده سافت ساب میباشند.
لینکهای دانلود با کیفیت فوقالعاده، فقط برای مشترکین ویژه!
دیدگاه های کاربران