برای تجربه سریعتر، با کیفیتتر و بدون تبلیغات مزاحم، اپلیکیشن جدید رو دانلود کنید.
ویژگیهای جدید:
✅ سرعت بالاتر
✅ کیفیت بهتر تصاویر
✅ دانلود مستقیم فیلمها و سریالها
✅ رابط کاربری ساده و کاربرپسند
همین حالا اپلیکیشن رو دانلود کنید و تجربه بهتری از تماشای فیلمها داشته باشید!
5 ماه قبل
دانلود رایگان...
نهایت لذت با دانلود رایگان و تماشای فیلم در کنار خانواده...!
در حال تکمیل آرشیو هستیم...!
ابتدا فیلم ها...!
سپس سریالها...!
بهترین عملکرد آدام سندلر؟ نه. اما این قطعاً بهترین بازی او از زمان "عشق مست" است که همچنان اوج استعدادش محسوب میشود.
در حالی که فیلم از نظر تکنیکی بهترین نیست، به نظر میرسد که سبک آن به طور کامل بر روی ایجاد یک تجربه خستهکننده تمرکز دارد. "الماسهای ناچیز" سفری طاقتفرسا و پر از اضطراب و استرس است و این کار را به طرز چشمگیری...
بهترین عملکرد آدام سندلر؟ نه. اما این قطعاً بهترین بازی او از زمان "عشق مست" است که همچنان اوج استعدادش محسوب میشود.
در حالی که فیلم از نظر تکنیکی بهترین نیست، به نظر میرسد که سبک آن به طور کامل بر روی ایجاد یک تجربه خستهکننده تمرکز دارد. "الماسهای ناچیز" سفری طاقتفرسا و پر از اضطراب و استرس است و این کار را به طرز چشمگیری انجام میدهد. بزرگترین دستاورد آن این است که شما را در تمام جو محیطی که شخصیت سندلر در آن زندگی میکند غرق میکند، در حالی که شاهد سلسله تصمیمات بد او هستیم.
شاید بزرگترین اشتباه این باشد که کارگردانان داستان را طولانی میکنند، بهطوری که به نقطهای میرسد که شخصیت سندلر آزاردهنده میشود، اما فکر میکنم این بخشی از تجربه است، زیرا چه کسی در ذهن سالم خود میتواند برای شخصی مانند او احساس همدردی کند؟ به عبارتی بیش از حد همدردی مجاز.
پایان فیلم، اگرچه قابل پیشبینی است، قطعاً همان چیزی است که آن را ساخته و نیازی به یادگیری ندارد. در نهایت، داستان درباره سقوط او است در حالی که او بر این باور بود که قرار است موفق شود. و بله، برای یک لحظه موفق شد و آن را چشید، اما همانطور که در زندگی بارها اتفاق میافتد، چیزهای خوب برای ماندن ساخته نشدهاند.
دستاورد دیگری برای A24.
دیدن یک فرد که به مدت دو ساعت و نیم در حال خرابکاری است ممکن است خیلی جذاب به نظر نرسد، اما این یک اثر عالی است.
نویسندگان روناالد برونشتاین، جاش سافدی و بنی سافدی، و کارگردانی سافدیها "الماسهای ناچیز" اساساً دو ساعت و پانزده دقیقه تماشای یک مرد است که به طور فزایندهای به طرز فاجعهباری خرابکاری میکند، تصمیمات بد میگیرد و به اعتیادش به قمار بیشتر و بیشتر تسلیم میشود. این فیلمی است که از ده دقیقه اول میدانید که دیر یا زود، او نمیتواند از یکی از اشتباهاتش فرار کند و در آن نقطه، خوشبینی ظاهراً غیرقابلتغییر او و اعتقاد به توهماتش به خوبی برای مقابله با عواقب کارساز نیست. بنابراین از عمل اول، شما در حالت اضطراب هستید و این حالت برای کل مدت ادامه دارد. این فیلم هرگز با سرعت جنونآمیز و بینظیری که آغاز میشود متوقف نمیشود، و در واقع انرژی آن تقریباً احساس تهوعآوری دارد. بنابراین، دو ساعت و پانزده دقیقه سینمای استرسزا درباره یک کلاهبردار توهمی خرابکار؟ به نظر سرگرمکننده نمیآید، درست است؟ اما با این حال، با چنین مهارتی ساخته شده که میتوانید خود را در حال تماشای یک مستند واقعی تصور کنید. این فیلمی است که از عرق و اضطراب خالص ساخته شده و تجربهای به اندازه کافی استرسزا است که میتوانید در سینما داشته باشید. همچنین فوقالعاده است و من به شدت آن را توصیه میکنم.
فیلم در سال 2010 در معدن ولوی اتیوپی آغاز میشود، با کشف یک اوپال سیاه فوقالعاده نادر که شفافیت غیرمعمولی دارد. سپس به نیویورک در سال 2012 منتقل میشویم، جایی که هاوارد راتنر (آدام سندلر) یک جواهرفروش کاریزماتیک است که زندگیاش را بر اساس اصل "پول را از پیتر بگیر و به پل بده" میگذراند. او یک قمارباز جدی است و همیشه حداقل یک کلاهبرداری در حال انجام دارد و همیشه به کسی چیزی بدهکار است. به محض اینکه با او آشنا میشویم، مشخص میشود که او در حال حاضر به برادرزنش آرو (اریک باگوسیان بزرگ) به مبلغ 100,000 دلار بدهکار است و آرو به قدری در این مورد با او مشکل دارد که مجبور شده دو اوباش از بوستون، فیل (کیث ویلیامز ریچاردز) و نیکو (تامی کومینیک) را استخدام کند تا هاوارد را مجبور به پرداخت بدهی کند. در عین حال، کسبوکار جواهرفروشی او به خوبی پیش میرود، و یکی از دلایل آن، همکارش دیمانی (لیکیت استنفیلد) است که به او در جذب مشتریان با پروفایل بالا کمک میکند. آخرین نمونه از این مشتریان، بازیکن بسکتبال بوستون سلتیکس، کوین گارنِت (با عملکردی به طور شگفتانگیز قوی از خود گارنِت) است. وقتی گارنِت در حال گشتزنی در فروشگاه است، مشخص میشود که هاوارد اوپال سیاه را برای حراج روز بعد به کشور قاچاق کرده است، جایی که انتظار دارد تا 1 میلیون دلار به فروش برسد. اما وقتی گارنِت سنگ را میبیند، اصرار میکند که اجازه دارد آن را به عنوان یک خوششانسی برای مسابقهای که آن شب بازی میکند، داشته باشد. هاوارد reluctant است اما وقتی گارنِت پیشنهاد میدهد که حلقه All-Star خود را به عنوان وثیقه بگذارد، موافقت میکند که با آن خداحافظی کند (که هاوارد بلافاصله آن را برای گذاشتن شرط روی بازی گارنِت به حراج میگذارد). و به طور پیشبینیپذیری، اوضاع به سرعت خراب میشود.
و تمام اینها به هیچوجه به همسر تحقیرآمیزش دینا (ایدینا منزل) که سالهاست از او کینه به دل دارد و ازدواجشان را یک دروغ میداند؛ همکار و معشوق نادان اما مهربانش جولیا (جولیا فاکس) که با او یک آپارتمان مشترک دارد؛ پدرزنش گویی (جاد هیرش) که همیشه بهترینها را در او میبیند؛ و فرزندانش مارسل (نوا فیشر)، ادی (جاناتان آرنبا یف) و بنی (جیکوب ایگیلسکی) که هیچکدام هیچ توهمی درباره اینکه پدرشان کیست ندارند، مربوط نمیشود.
هاوارد شخصیتی توهمی و محکوم است که به نوعی به کازمو ویتلی (بن گازارا) شباهت دارد - قمارباز توهمی که بهدنبال صعود اجتماعی است و دائما در پایینترین پلههای نردبان در "کشتن یک کتابفروش چینی" جان کاساوتیس (1976) لیز میخورد. با این حال، در حالی که ویتلی به دلیل اخلاق کاری خود به نقطه ناامیدی میرسد، هاوارد به شدت محصول سرمایهداری پس از آن است؛ مردی که واقعاً بر این باور است که با وجود تجربههای گذشته، موفقیت بزرگش در گوشه بعدی است. از این نظر، فیلم یک بازسازی دقیق از بیگانگی جهانی است؛ سیستمی که قادر است طرفین مختلفی مانند کارگران دستی اتیوپیایی استثمارشده، صاحبان کسبوکارهای کوچک در نیویورک، ورزشکاران تحت فشار، و وامدهندگان و قماربازها را در خود بگنجاند - همه با این باور استوار که یک پیروزی بزرگ فقط در دسترس است. البته هاوارد بدترین نمونه است و اساساً یک خیالپرداز است که به طور کامل از واقعیت جدا شده است، مردی که کاملاً اعتقاد دارد اگر مردم از سر راهش کنار بروند و اجازه دهند که آن گوشه افسانهای را بچرخاند، همه نگرانیهایش از بین میرود. این توهم قماربازان است - هرچقدر هم که ببازید، شرط بعدی برنده بزرگ خواهد بود. مشکل هاوارد این است که او بر اساس این توهم وعدههایی داده است - او بدهکار است و تنها در صورتی میتواند این بدهی را پرداخت کند که آخرین طرحش دقیقاً همانطور که پیشبینی کرده، به نتیجه برسد؛ به همین دلیل زندگی او به یک خانهی کارتی نامطمئن تبدیل شده است.
از این نظر، فیلم یک مطالعه به شدت دقیق از اعتیاد است، هرچند این موضوع هرگز در سطح اول قرار نمیگیرد - هیچکس هاوارد را به عنوان یک قمارباز اعتیادآور متهم نمیکند و او هم به هیچ وجه به این صورت فکر نمیکند. این یک داستان هشداردهنده درباره خطرات اعتیاد نیست. در واقع، حتی به نوعی (اگرچه لزوماً به شکل جذاب) اوج قماربازان را به تصویر میکشد - حس پرخطر اینکه همه چیز در حال خطر است، عواقب به درکپذیری نمیرسد، حس اینکه اگر یک چیز اشتباه پیش برود، همه چیز فرو میریزد، اما اگر همه چیز درست پیش برود... با این حال، اگر حتی کمی به این موضوع توجه کنید، نمیتوانید نادیده بگیرید که هاوارد به طرز ناامیدکنندهای به اعتیادش غرق شده است (هرگز یک بار این احساس را نمیدهد که میخواهد قمار را متوقف کند). این اعتیاد به هر جنبهای از زندگیاش نفوذ کرده و به حدی رسیده است که به زندگیاش تبدیل شده یا حداقل بخشی بسیار مهم از آن زندگی شده است. به همین دلیل است که توهم در ساختار روانی او یک عنصر اصلی است - اعتیاد و توهم یک حلقه بازخوردی هرچه تنگتر را تشکیل میدهند که فرار از آن هر چه بیشتر خودکفا میشود، سختتر میشود.
از نظر زیباییشناسی، شایان ذکر است که دو نفر از سه نویسنده (برونشتاین و بنی سافدی) به عنوان ویرایشگران نیز اعتبار دارند و این از آنجا که سرعت پرشتاب روایت تنها از طریق برشها به دست نمیآید، بلکه از طریق فیلمنامه نیز به این صورت است - این فیلمی است که توسط افرادی نوشته شده است که حداقل یک چشم به ریتمهای ویرایشی دارند. به عنوان مثال، اولین صحنهها در نیویورک بلافاصله انرژی ناگهانی را برقرار میکند - هاوارد به سرعت در حال صحبت با تلفن همراه خود است، گفتوگو تقریباً بهطور نامفهوم همپوشانی دارد زیرا چندین شخصیت با یکدیگر تعامل میکنند و بر یکدیگر صحبت میکنند، حداقل سه چیز همیشه در حال وقوع است که هر یک از آنها در یک فیلم متعارف تمام توجه ما را به خود جلب میکند. در اینجا، تقریباً همه چیز به عنوان زمینهای برای چیزهای دیگر خدمت میکند، به طوری که هیچ چیز هرگز بر یک تمرکز پایدار تأکید نمیشود. صحنههای ابتدایی سرعتی بینظیر برقرار میکنند و این واقعاً تغییر نمیکند. این نوع فیلمی است که دارای نیروی دائمی پیش برنده است - زیرا شخصیتها هرگز متوقف نمیشوند، داستان هم متوقف نمیشود، حتی اگر شخصیتها هرگز واقعاً نتوانند به جایی برسند. موسیقی متن نیز توسط Oneohtrix Point Never بسیار خوب است. به وضوح الهامگرفته از موسیقیهای الکترونیکی Tangerine Dream برای فیلمهای اوایل مایکل مان، به ویژه "دزد" (1981)، این عنصر به طور غیرمنتظرهای عنصر کلیدی فیلم است و به کثرت صداها میافزاید و احساس کلی هرج و مرج را تقویت میکند.
در مورد بازیگری، هرچیزی که درباره سندلر شنیدهاید درست است؛ او فوقالعاده است. سافدیها در ابتدا فیلمنامه را در سال 2009 به او پیشنهاد دادند، اما او رد کرد و پروژه به جایی نرسید. در سال 2017، بعد از موفقیت "زمان خوب"، آنها فیلم را دوباره زنده کردند و به جونا هیل پیشنهاد دادند که نقش هاوارد را بازی کند، اما وقتی او انصراف داد، دوباره به سندلر پیشنهاد دادند. و او به طور کامل و کاملاً شخصیت هاوارد را به خود میگیرد، به طوری که دیگر به نظر نمیرسد در حال بازیگری باشد. و البته، او همان نوع بازنده توهمی ناپایداری را بازی میکند که در میلیونها کمدی ضعیف دیگر بازی کرده است. اما لحن بازیگری او، کلیدی که در آن هاوارد را بازی میکند، باعث میشود که این اجرا برجسته شود. میتوانید این استدلال را کنید که هاوارد صرفاً سندلر است که به حداکثر رسانده شده و شما اشتباه نمیکنید، اما تراژدی ذاتی این مرد، توهم خود او، خوشبینی ظاهراً غیرقابلتوقف و اعتماد به نفس او - سندلر این عناصر را در هر ثانیهای که بر روی پرده است به تصویر میکشد و در عملکردی که هم ظریف و هم وسیع است، احساساتی را در تقریباً هر کاری که انجام میدهد پیدا میکند. من مدافع سندلر نیستم، اما واقعاً باید او را در اینجا دید تا به او ایمان آورد. در دیگر نقشها، باگوسیان به طور معمول خود را با وقار ترسناک بازی میکند؛ بازیگران تازهکار ویلیامز ریچاردز و کومینیک هر یک به اندازه دیگری ترسناک و واقعی هستند؛ منزل برخی از خیرهکنندهترین نگاهها را که تا به حال در فیلم ثبت شده، به نمایش میگذارد؛ و فاکس، یک تازهکار دیگر، آنچه میتوانست نقشی کلیشهای در نقش یک زن احمق باشد را با ظرافت عاطفی واقعی پر میکند.
در مورد مشکلات، سرعت فیلم قطعاً برخی از مردم را بیعلاقه میکند. هیچگونه لحظات آرامی در اینجا وجود ندارد، هیچ صحنهای برای اجازه به نفس کشیدن بین تماشاگران طراحی نشده است. این فیلم به شدت اضطرابآور است و این قطعاً برای همه خوشایند نخواهد بود. بخشی از این به این دلیل است که لحن هرگز واقعاً تغییر نمیکند. در حالی که برخی لحظات کمدی وجود دارد (هاوارد در حین نمایش مدرسه دخترش برهنه به داخل صندوق عقب یک ماشین انداخته میشود که بهویژه خندهدار است)، اما به طور کلی، لحن به طرز مداومی تاریک، هشداردهنده و خستهکننده است. که دوباره، برای همه خوشایند نخواهد بود. و البته، افرادی خواهند بود که فقط نمیتوانند از حضور آدام سندلر عبور کنند، که میتوانم درک کنم. اما شخصاً، من "الماسهای ناچیز" را دوست داشتم. قطعاً زیرکانهترین فیلم نیست و نه پیچیدهترین از نظر موضوع، اما به عنوان یک مطالعه کاراکتری، این اثر بهطور استثنایی خوب است و یک قطعه سینمایی واقعاً منحصر به فرد است.
این یکی از استرسزاترین تجربیات سینماییای است که در مدتی داشتهام.
این فیلم کاملاً بر روی اضطراب ساخته شده و نحوه پیشرفت وقایع بهخصوص استرسزا بود. مردم به طور مداوم بر سر یکدیگر صحبت میکنند یا فریاد میزنند، در حالی که کار صوتی فوقالعاده فضا را بسیار تنگ و در عین حال به شدت دلهرهآور میکند.
در حالی که من "زمان خوب" را کمی بیشتر دوست داشتم، اما واقعاً چه شتابی دارد.
آدام سندلر بهعنوان هاوارد راتنر حریص و کثیف فوقالعاده است. اگر او با یک کارگردان خوب، یک گروه بازیگری قوی و یک مفهوم جالب کار کند، سندلر درخشان خواهد بود. ما هاوارد راتنر را دنبال میکنیم، صاحب یک فروشگاه جواهرات در نیویورک که با یک مشکل جدی قمار مواجه است که آن را هر روز عمیقتر میکند. با وجود هر تصمیم بدی که شخصیتش میگیرد... من هنوز هم برای او احساس تأسف میکنم. فکر میکنم به دلیل جذابیت شیطانی سندلر است که من را متقاعد کرد که برای چنین کلاهبردار کوچکی دلسوزی کنم. او یک بازنده نیست، او یک برنده است که برنده نمیشود. این یکی از بهترین بازیهای اوست در کنار "عشق مست".
بنی و جاش سافدی کارگردانان زنده و پرجنبوجوشی هستند که میتوانند به هر دو سبک شیک و نگاهی سخت به مسائل را تزریق کنند که به بخشی کثیف از تجارت مربوط میشود. برادران سافدی در حال ساخت یک حرفه محکم برای خود هستند. عکاسی برجسته داریوش خندجی چسبی است که این فیلم پرتنش را به هم متصل میکند.
من موسیقی متن دانیل لوپاتین را دوست داشتم، که غالباً دیالوگها را تحتالشعاع قرار میدهد زیرا ریزموجهای قدیمی به شدت پخش میشوند. از طرف دیگر، یک حس آرام و جادویی نیز وجود دارد که لوپاتین میسازد که به من احساس غیرواقعی از شناور شدن میدهد.
کوین گارنِت به طرز شگفتانگیزی در این فیلم واقعاً خوب است. یک بازیکن بسکتبال حرفهای که واقعاً یک عملکرد قوی ارائه میدهد، تقریباً بیسابقه است. این من را به یاد "دختر گمشده" تایلر پری میاندازد، در مورد انتظارات شما از آنها در برابر آنچه که دریافت میکنید. همچنین نمیتوانم باور کنم که این اولین تجربه بازیگری جولیا فاکس است، زیرا او در این فیلم فوقالعاده است.
رتبه کلی: در حالی که من تنها دو فیلم از کارنامه آنها را دیدهام، برادران سافدی به یکی از کارگردانان موردعلاقه من تبدیل شدهاند.
امیدوارم آنها فیلم دیگری مانند "زمان خوب" و "الماسهای ناچیز" بسازند تا آن را "سهگانه LSD" بنامند.
برادران سافدی به خاطر فیلمهای اضطرابآور خود شناخته شدهاند و "الماسهای ناچیز" در راستای این سنت قرار دارد. قطعاً فیلمی است که قرار است جنجالی باشد. در چندین نقطه از فیلم، تنها چیزی که یک بیننده میخواهد این است که به همه کسانی که در صفحه نمایش هستند فریاد بزند "ساکت شو". سرعت تند، دیالوگهای زیاد و موسیقی پرصدا هم به عنوان تحسین و هم انتقاد محسوب میشود.
آدام سندلر بهترین بازی خود را ارائه میدهد، اما روایت هرگز نتوانست من را کاملاً درگیر کند، تکراری و دارای پایانی قابل پیشبینی اما تأثیرگذار است.
رتبه: B
برادران و کارگردانان مشترک، جاش و بنی سافدی، دو نام هیجانانگیز در سینمای مستقل مدرن هستند، بنابراین فیلم "الماسهای ناچیز" با انتظارات بزرگی به نمایش درآمد. در پایان، فیلم خوب است اما از عالی فاصله دارد و من راحت میتوانم حدس بزنم که آنهایی که درباره تازگی و اصالت این فیلم سر و صدا میکنند، فیلم برتر آنها، "زمان خوب" (2017) را ندیدهاند.
جواهرفروش نیویورکی، هاوارد راتنر (آدام سندلر) همیشه در جستجوی پیروزی بزرگ بعدی است. وقتی او یک سری شرطهای پرخطر میگذارد که میتواند منجر به طوفان مالی شود، هاوارد تلاش میکند تعادل را بین لیست رو به افزایش دشمنان، کسبوکارش، کلاهبرداریها و زندگی خانوادگیاش حفظ کند. داستان چندان جزئی ندارد جز اینکه پر از فحش و کلاهبرداریهای مداوم است، اما حس تنش خوبی در اکثر فیلم وجود دارد.
شگفتانگیزترین چیز درباره "الماسهای ناچیز" این است که در مقایسه با "زمان خوب"، کمبود عمق دارد. مقایسه این دو فیلم ناعادلانه نیست، زیرا هر دو جنبهای کثیف از شهر را با ضدقهرمانانی که به طور کامل در حال سقوط هستند به تصویر میکشند. یک تریلر جنایی مؤثر باید یک شخصیت اصلی داشته باشد که حداقل بتوانید برای او طرفداری کنید، و هاوارد اینگونه نیست. شخصیت سندلر یک مرد کثیف و آزاردهنده است و در حالی که فکر میکنم این همان چیزی است که او در اجرای خود به دنبال آن بود، این نقش به شدت آزاردهنده و ناخوشایند است. من واقعاً نمیخواستم پایان داستان هاوارد را ببینم زیرا تا زمانی که به آن رسیدیم، به طور کامل از تصمیمات بد او خسته شده بودم.
این چیزی است که در فیلم اتفاق میافتد: هاوارد دروغ میگوید، پول میگیرد، آن را قمار میکند، خود را در معرض خطر قرار میدهد، از اوباش کتک میخورد/هشدار جدی میگیرد/از محل کار ملاقات میکند، سپس دوباره دروغ میگوید، پول میگیرد، آن را قمار میکند، خود را در معرض خطر قرار میدهد و دوباره کتک میخورد/از دیگر اوباش دیدار میکند. این یک تکرار خستهکننده از تماشای یک مرد کثیف است که با عمق بیشتری به سمت خود سقوط میکند. چرخه تصمیمات بد او با خوشبینی غیرقابلتغییر یک پیروزی بزرگ تغییر میکند. چرا باید برای کسی مانند او اهمیت قائل باشم؟
سندلر در نقش اصلی خوب است، اما بسیاری از تحسینها به این دلیل است که پس از یک دوره طولانی در فیلمهای کمدی، عملکردش غیرمنتظره است. او مرد بااستعدادی است، اما در فیلمهای کوچکتر بهتر عمل کرده است (مانند "داستانهای مایرویتز" نوآ بامباک). هاوارد مردی بلندپرواز، بیادب و ناخوشایند است که وقت گذراندن با او دشوار است، اما سندلر بهگونهای نقش یک جواهر فروش کلاهبردار و قمارباز را ایفا میکند که به شخصیتش کمی احساس بشری میدهد.
این فیلم بهعنوان یک کپی فشرده و سخت از کارهای اسکورسیزی به نظر میرسد. این فیلم چندان هیجانانگیز نیست و تنشهایی که وجود دارند احساس میشود که تحمیلی هستند. کارگردانی این فیلم بیشتر متعارف از آن چیزی است که مواد نشان میدهند، اما تقدیر اصلی به برادران سافدی برای انتقال دیدگاه واضح خود و شجاعت در پیگیری آن میرسد. آنها در حال تسلط بر بازار سینمایی در تطبیق جنبههای کثیف نیویورک در یک دوره مدرن هستند. من احساس نمیکنم که سافدیها به اندازه برخی منتقدان به شدت مورد تمجید قرار گرفتهاند، اما فکر میکنم این فیلم در همه جهات نادرست دچار افزایش است.
درام قابل قبولی با آدام سندلر، هرچند واقعاً شخصیتش را کمی بیش از حد آزاردهنده یافتم که واقعاً به آن اهمیت دهم، اما پایان به خوبی انجام شده و به طرز شگفتآوری هیجانانگیز بود، اما من مشکلی در مورد عدم دریافت نامزدی سندلر ندارم، من او را در کارهای بهتری (مانند "عشق مست") دیدهام. با این حال، ارزش دیدن دارد حتی اگر کمی طولانی باشد. **3.5/5**
متأسفم، مطمئن هستم که این فیلم نظرات خوبی داشته، اما برای من فیلم گیجکنندهای بود که با بارانی از فحشهای غیرضروری همراه بود. من همیشه طرفدار آدام سندلر بودهام، اما نتوانستم از گیجی عبور کنم.
کیفیت!
"الماسهای ناچیز" یک تماشای هیجانانگیز به صورت کاملاً چشمنواز است، داستان به قدری بینظم و سریع است که تقریباً غیرممکن است که با آن خوش بگذرانید. بازیگران عملکرد فوقالعادهای دارند که با آدام سندلر بزرگ به خوبی نمایان میشود.
سندلر (هاوارد) بدون شک ستاره فیلم است، او به خاطر بسیاری از نقشهایی که معمولاً بازی میکند، انتقادات زیادی میبیند، اما این دور از هر چیزی است که من او را در آن بازی کردهام. او هنوز هم بدون شک جنبههای طنزآمیز خود را نمایش میدهد، اما او چیزهای بیشتری اضافه میکند تا آن را به شخصیتی به یاد ماندنی تبدیل کند - که برای او نادر است.
لیکیت استنفیلد، جولیا فاکس، کوین گارنِت و اریک باگوسیان همگی خوب هستند. موسیقی نیز نسبتاً قوی است. واقعاً چیز بیشتری برای یادآوری وجود ندارد، این یک تریلر جنایی است و بهخوبی آن را به تصویر میکشد. فیلم عالی است.
هرگز در هیچ فیلمی تا این حد فحش نشنیدهام. کل فیلم شبیه به "ف*ک، ف*ک، ف*ک" یا "ن**گا، ن**گا، ن**گا"... چیزی که این فیلم را بدتر از فحشها میکند این است که بسیار بینظم است. افراد زیادی همزمان صحبت میکنند که هرج و مرج ایجاد میکند و شما بهعنوان تماشاگر گیج میشوید. داستان عادی بود، چیز خاصی نبود. اما دوباره، بسیار گیجکننده، بینظم و پر از فحش بود. اگر کارگردان میخواست ما را با این موارد تحت تأثیر قرار دهد، خوب، میتوانم به او بگویم که او بهوضوح شکست خورده است. هرکسی میتواند فحش بدهد، نیازی به استعداد نیست. فحش و هرج و مرج یک فیلم خوب نمیسازد. داستان و بازی خوب است که در این فیلم احساس میشود کمبود دارد.
نکته: برای تماشا با زیرنویس چسبیده لطفا از برنامههایی مثل MXPlayer استفاده بفرمایید تمامی عناوین دارای زیرنویس چسبیده سافت ساب میباشند.
لینکهای دانلود با کیفیت فوقالعاده، فقط برای مشترکین ویژه!
یه فیلم شلوغ و اعصاب خرد کن با پایانی افسرده کننده، حیف وقتم
خیلی وقت بود یه فیلمی ندیده بودم که تا آخر جذبش بشم، روند تند پایان خوب شدیدا توصیه میشه ⦠ببینیدش
خیلی وقت بود یه فیلمی ندیده بودم که تا آخر جذبش بشم، روند تند پایان خوب شدیدا توصیه میشه ⦠ببینیدش
ارزش بالا برای دیدن! ۸ از ۱۰
فیلم فوق العاده
فیلم همینطور که رو به آخر می ره هی جذابتر میشه. داستانش غیر قابل پیش بینیه.
آدام سندلر شاهکار بود تو این فیلم
عالی بود،سپاس بلبل جان
حرف نداره ریتم تندی داره و شخصیت پردازی و بازیگری ها عالیه
واقعا محشره پایانشم کاملا جا میخوری