برای تجربه سریعتر، با کیفیتتر و بدون تبلیغات مزاحم، اپلیکیشن جدید رو دانلود کنید.
ویژگیهای جدید:
✅ سرعت بالاتر
✅ کیفیت بهتر تصاویر
✅ دانلود مستقیم فیلمها و سریالها
✅ رابط کاربری ساده و کاربرپسند
همین حالا اپلیکیشن رو دانلود کنید و تجربه بهتری از تماشای فیلمها داشته باشید!
5 ماه قبل
دانلود رایگان...
نهایت لذت با دانلود رایگان و تماشای فیلم در کنار خانواده...!
در حال تکمیل آرشیو هستیم...!
ابتدا فیلم ها...!
سپس سریالها...!
«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.
«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.
فیلم فوقالعادهای است. نشان میدهد که یک فرد دیوانه چگونه میتواند دیگر افراد دیوانه را متقاعد کند که چه کارهایی انجام دهند. همه به چیزی برای باور کردن نیاز دارند. من عیسی مسیح را پیشنهاد میکنم، اما آنها تایلر دردن را میخواهند.
این فیلم در فهرست ۵ فیلم محبوب من در تمام زمانها قرار دارد. داستان عالی و فیلمی است که میتوان بارها...
فیلم فوقالعادهای است. نشان میدهد که یک فرد دیوانه چگونه میتواند دیگر افراد دیوانه را متقاعد کند که چه کارهایی انجام دهند. همه به چیزی برای باور کردن نیاز دارند. من عیسی مسیح را پیشنهاد میکنم، اما آنها تایلر دردن را میخواهند.
این فیلم در فهرست ۵ فیلم محبوب من در تمام زمانها قرار دارد. داستان عالی و فیلمی است که میتوان بارها و بارها آن را تماشا کرد.
فیلم جدید دیوید فینچر، «منک»، به زودی در نتفلیکس منتشر میشود، که شش سال پس از آخرین فیلمش، «دختر گمشده»، منتشر میگردد. بنابراین، این هفته من به بررسی پنج فیلم از فینچر میپردازم. «هفت» اولین فیلم بود و حالا نوبت یکی از تأثیرگذارترین فیلمهای دهه ۹۰، «باشگاه مبارزه»، است. این نیز یک بازبینی دیگر از یک کلاسیک سینمایی است که هرگز نتوانستم به اندازه بسیاری از افراد به آن عشق بورزم. وقتی این فیلم در سال ۱۹۹۹ منتشر شد، منتقدان به شدت تقسیم شده بودند و فیلم در گیشه شکست خورد. با گذشت زمان، این فیلم از طریق رسانههای خانگی طرفدارانی پیدا کرد، اما هنوز هم به عنوان یک اثر سینمایی بسیار بحثبرانگیز شناخته میشود. بنابراین، با توجه به اینکه فینچر در راس آن است، چیز جدیدی وجود ندارد.
با وجود اینکه این سومین یا چهارمین بار است که این داستان را تجربه میکنم، هرگز واقعاً نظر خود را در مورد آن تغییر ندادهام که این در تاریخ تماشای من کمی غیرمعمول است. معمولاً پس از تماشای چندباره، افکار کلی من درباره یک فیلم کمی متفاوت میشود، اما «باشگاه مبارزه» یکی از معدود استثناهاست. من واقعاً از این فیلم لذت میبرم، اما نمیتوانم بگویم که به طور کامل آن را دوست دارم. از آنجا که این یک مورد خاص است، میخواهم با چیزی شروع کنم که پس از این همه تماشا هنوز مرا اذیت میکند، چیزی که در بررسیهایم به ندرت انجام میدهم زیرا همیشه نکات منفی را در انتهای مقاله میگذارم.
بدون لو دادن چیزی، البته، یک چرخش حیاتی در داستان وجود دارد که بعداً در فیلم رخ میدهد که فقط میتوانم به خاطر اجرای آن قدردانی کنم، اما هرگز به خاطر تأثیر آن بر روایت. فیلمنامه جیم اهلس به دوستی شخصیتهای اصلی برای پیشبرد داستان متکی است و در طول دو عمل اول، فینچر نشانههای نه چندان ظریفی به یک افشاگری بزرگ میدهد که در نهایت آغازگر عمل سوم است. این نقطه عطف بزرگ به طرز هوشمندانهای اجرا شده است و هنوز هم به شدت مجذوب نحوه ارائه آن هستم، هم از نظر دیالوگ و هم از نظر بازیها. با این حال، تأثیر آن بر هر بینندهای که کمی با دقت توجه کند نزدیک به صفر است به دلیل شواهد واضحی که به این توسعه اشاره میکند.
حالا، نمیخواهم به عنوان آن بیننده کلیشهای به نظر برسم که میگوید: «قبل از افشاگری چرخش را حدس زدم، بنابراین همه چیز بد است». همانطور که در بالا اشاره کردم، من هنوز در تمام طول عمل سوم کاملاً مجذوب بودم. با این حال، زمان فیلم «باشگاه مبارزه» اصلاً کوتاه نیست و فینچر زمان زیادی را صرف ساخت ایدهای میکند که حتی قبل از نیمه فیلم، عنصر شگفتی خود را از دست میدهد. این تغییر دیدگاه قهرمان داستان است و بیننده را از طریق مسیری قابل پیشبینی اما سرگرمکننده میبرد و پایانی قدرتمند و معنادار را تنظیم میکند. اما شخصاً، احساس نمیکنم که زمان صرف شده در دو عمل اول در انتها به طور رضایتبخشی جبران شده باشد... حداقل نه در تمامیتش.
عمل دوم همچنین دارای یک دوره کوتاه است که کمی از قوت خود را به دلیل برخی دنبالههای تکراری و میزان غیرضروری فلشبکها از دست میدهد. دوباره، احساس میکنم که فینچر در آن زمان به طور کامل به تماشاگر اعتماد نداشت، بر خلاف رویهاش در «هفت». در فیلم اخیر، فینچر بزرگترین مسئولیت را به تخیل بیننده واگذار کرد و صحنههای قتل را برای تماشاگران گذاشت تا در ذهن خود تجسم کنند. در «باشگاه مبارزه»، آن ابهام و دیالوگ ضمنی هنوز هم وجود دارد، البته، اما حتی قبل از عمل سوم، تلاش برای توضیح بیش از حد برخی بخشهای روایت وجود دارد که ای کاش مبهمتر باقی میماندند.
نگران نباشید، من با نکات منفی تمام کردهام و فراموش نکنید: من واقعاً، واقعاً این فیلم را دوست دارم. به وضوح، فینچر و اهلس داستانی را خلق کردهاند که پر از مضامین زیرین و نظرات اجتماعی است. از کل نظریه مصرفگرایی گرفته تا جنبه روانشناختی مربوط به وضعیت روانی ادوارد نورتون، هر پیام به طرز بینقصی به تماشاگر منتقل میشود. من همچنین به نقطهای در زندگیام رسیدهام که آرزو کردم کسی دیگر باشم، کسی که قبلاً همه رویاهایم را با احساس شگفتانگیز موفقیت به دست آورده است. کنار آمدن با ناتوانی در تبدیل شدن به آن شخص کامل میتواند به یک فرایند دردناک و غمانگیز تبدیل شود و این موضوع به شدت از فردی به فرد دیگر متفاوت است.
«باشگاه مبارزه» به طرز انقلابی به سلامت روان و پذیرش افراد از آنچه واقعاً هستند، میپردازد و احساسات ادوارد نورتون را به طرز بینظیری به تصویر میکشد و افکار او را از طریق برخی از بهترین روایتها در تاریخ سینما منتقل میکند. دیدگاه آن نسبت به دنیای مصرفگرایی بدون شک جالب است و نقش بزرگی در اوج فیلم ایفا میکند. با وجود مشکلات توصیف شده در بالا، فیلمنامه اهلس بسیار خوب نوشته شده است و گفتگوهای بین نورتون و برد پیت (اد آسترا، روزی روزگاری در هالیوود) را که واقعاً سرگرمکننده هستند، ارتقا میدهد. چه قابل پیشبینی باشد و چه نه، داستان اصلی به طرز شگفتانگیزی توسط فینچر اجرا شده است که به طور مداوم ویژگیهای فنی فوقالعادهاش را نشان میدهد.
بار دیگر، مرحله پیشتولید در اینجا اهمیت خود را به اندازه هر مرحله دیگری در فرآیند ساخت فیلم نشان میدهد. تعهد فینچر به آثارش در هر جنبه فنی به وضوح قابل مشاهده است. این بار، فینچر جف کرونوت وِث را به عنوان فیلمبردار به کار گرفت و هر دو برای ایجاد آن جو واقعگرایانه و کمرنگ که فینچر به آن علاقه دارد، کار کردند و همچنین صحنههای مبارزهی خشن، خونین و وحشتناک را به تصویر کشیدند که سطح سرگرمی را در بالاترین حد نگه میدارد. با ویرایش تمیز، سازگار و منسجم جیمز هایگود، فیلم به زیبایی با وجود زمان طولانی خود پیش میرود. موسیقی داکت برادرز نیز بسیار متفاوت است که با این داستانگویی غیرمتعارف همخوانی دارد.
و در نهایت، ادوارد نورتون و برد پیت. میدانم که نوشتن اینکه دو بازیگر شیمی بینظیری دارند، کلیشهای است، اما نورتون و پیت این موضوع را به یک سطح دیگر میبرند. در دو نمایشی که از نظر فیزیکی چالشبرانگیز است، هر دو بازیگر اجراهای شایسته جوایزی را ارائه میدهند که بر زندگی حرفهای آنها تأثیر گذاشت. پیت یکی از کمارزشترین نقشهایش را به تصویر میکشد و در تمام فیلم فوقالعاده خندهدار است، اما همچنین شگفتانگیز و خشن، صحنههای مبارزهاش را به همان اندازه که دیالوگهایش را به خوبی اجرا میکند. از طرف دیگر، دیدن نورتون که به طور کامل در نقش خود غوطهور میشود، تجربهای فوقالعاده است. من از توصیف این تفسیر عاطفی قوی که پر از لحظات قدرتمند شخصیت است، ناتوانم. یک کلام آخر برای ستایش به هلنابونهام کارتر که همچنین اجرایی استثنایی را ارائه میدهد.
در پایان، «باشگاه مبارزه» است و احتمالاً برای مدت طولانیترین فیلم بحثبرانگیز دیوید فینچر خواهد ماند. با کارگردانی و اجرای فوقالعاده، فینچر از فیلمنامه جذاب، لایهدار و غیرمتعارف جیم اهلس برای پرداختن به مضامینی مانند مصرفگرایی، رفتار جامعه و سلامت روان استفاده میکند و پیامهای معنادار اما جنجالی را به طرز بینقصی منتقل میکند. بار دیگر، ساخت فیلم به نمایش گذاشته شده از نظر فنی بینقص است و از عکاسی و طراحی تولید واقعی گرفته تا نمره منحصر به فرد، همه به طور عالی از طریق ویرایش عالی پیش میرود. متأسفانه، من جزء گروهی نیستم که این فیلم را به طور کامل دوست داشته باشد. استفاده بیش از حد (گاهی غیرضروری) از فلشبکها کمکی نمیکند، اما این انبوهی از نشانههای بیش از حد واضح به یک چرخش داستانی بزرگ (با اینکه غیرقابل پیشبینی است) که در نهایت مشاهده را برای من به طور جزئی خراب میکند. همچنین آرزو میکنم که فیلمنامه چندین نقطه داستانی را به طور مبهمتری توسعه دهد، اما برد پیت و ادوارد نورتون کل فیلم را با اجراهای فوقالعادهشان به شدت ارتقا میدهند به طوری که این مشکلات کوچک مانع از آن نمیشود که من یکی از به یاد ماندنیترین و نمادینترین فیلمهای تمام دوران را به شدت توصیه کنم.
امتیاز: A-
من از این فیلم تقریباً هیچ لذتی نبردم، اما هنوز هم به نوعی قدردانی میکنم که چگونه همه چیز به هم میپیوندد. این برای من یک فیلم عجیب است.
به طور کلی، «باشگاه مبارزه» من را ناامید کرد. واقعاً پیش از تماشا اطلاعات کمی داشتم، با اینکه سالها و سالها دربارهاش شنیده بودم؛ خوب، یک قسمت «تنظیمی» از آن به هر حال. این فیلم بسیار عمیقتر از آنچه انتظار داشتم است. متأسفانه، هیچکدام از آن برای من سرگرمکننده نبود - بهطور صادقانه، نشستن در آن دشوار بود.
تنها صحنهای که به یاد دارم از آن لذت بردم، صحنه آخر است، و این را به طور منفی نمیگویم زیرا نمای پایانی فوقالعاده است. فقط همه چیزهایی که قبل از آن میآید برای من هیچ کاری نکرد. با این حال، هنوز هم نیتهای آن را ارزیابی میکنم. در حالی که در حال نزدیک به کسل شدن بودم، من را در حال حدس زدن نگه میداشت و «رویداد» بر روی کاغذ خوب است. فقط در واقعیت اتصال برقرار نشد.
برد پیت در نقش تایلر خوب است، اگرچه به نظر من ادوارد نورتون و هلنابونهام کارتر اجراهای معمولی دارند. میت لوف به عنوان باب جالب است، فکر میکنم.
من به وضوح در اقلیت شدید هستم با افکارم، هر کسی برای خود، اما متأسفانه واقعاً نتوانستم به آن برسم. اما همانطور که اشاره شد، هنوز هم به طور جزئی آن را به طور عجیب ارزیابی میکنم. امتیاز ۶* به نظر سختگیرانه میآید، پس به آن ۷* میدهم.
من بیشتر بیطرف نسبت به این فیلم بودم تا سومین بخش، زمانی که همه چیز روانشناختی هیجانانگیز شد و به من احساس «روبر پائولسون» میداد. صحنه «نام او روبرت پائولسون بود» به طور خاص جایی بود که فیلم از ۳ ستاره به ۴.۵ ستاره تغییر کرد. توصیه میکنم و قصد دارم بعداً به این فیلم برگردم زیرا احساس میکنم بازپخشپذیری بالاتری نسبت به بسیاری از فیلمهای این سبک دارد.
**یافتن روشنی از طریق زدن یکدیگر به شدت**
مردی ۳۰ ساله در لس آنجلس کار اداری میکند، اما از بیخوابی رنج میبرد (ادوارد نورتون). او سرانجام توسط یک زن غیرمتعارف که در گروههای حمایتی ملاقات میکند (هلنابونهام کارتر) و بهویژه، یک مرد بیخیال که در حومه شهر زندگی میکند (برد پیت) الهام میگیرد. آنها یک باشگاه زیرزمینی راهاندازی میکنند که مردان در آن گرد هم میآیند و ناامیدیهای خود را با زدن یکدیگر تخلیه میکنند.
«باشگاه مبارزه» (۱۹۹۹) به عنوان یک فیلم کالت شیک شهرت زیادی دارد و اغلب در کنار بهترین فیلمهای ساخته شده قرار میگیرد. نیمه اول به اندازه کافی سرگرمکننده است، هم عجیب و هم جالب؛ و من به موضوعات جالبی که بررسی میشود، علاقهمندم: فرار از مادری و مادیگرایی، بردگی به تبلیغات، شورش علیه انطباقی که زندگی را محدود میکند، پیروی کورکورانه از یک رهبر کاریزماتیک، پیدا کردن مرد وحشی درون خود، دکتر جکیل و آقای خنک، ماهیت «انقلابیون» بیقانون (که خیلی شبیه به اوباش آنتیفا است)، و مبارزه با تفسیر همجنسگرایی و غیره.
اینها همه قابل تقدیر است. متأسفانه، نیمه دوم جذاب نیست. من نشستهام و خسته بودم و نمیتوانستم منتظر پایان آن باشم. «دانی دارکو» (۲۰۰۱) هم همین مشکل را داشت - راهاندازی وعدهدهنده با ایدههای هوشمندانه، اما جمعبندی خستهکننده. در همین حال، چرخشی که همه دربارهاش هیجانزده هستند واقعاً ناامیدکننده و چندان تعجبآور نیست، اگرچه نسبتاً جالب است.
علاوه بر این، دیدن مردان که به شدت کتک میخورند فقط چند بار سرگرمکننده است؛ بعد از آن تکراری میشود. در مورد این موضوع، آیا واقعاً مبارزههای بیدستکشیده الهامبخش یا روشنکننده است؟ آیا واقعاً به زندگی کسی کمک میکند که دندانهایش را از دست دهد، چشمهای سیاه و سایر آسیبهای مختلف داشته باشد؟ بهطور قطع فیلم بر تأثیرات منفی طولانیمدت بزنوبزنهای منظم تأکید نمیکند. آیا تا به حال با یک مبارز، بوکسور یا بازیکن فوتبال حرفهای در ۵۰ سالگی که درد و رنجهای دائمی داشته باشد، ملاقات کردهاید؟
فیلمهای کالت مانند «داستان عامهپسند» (۱۹۹۴) شایسته تقدیر هستند و در آزمون زمان ایستادگی میکنند؛ اما این یکی عمدتاً به دلیل نیمه دوم به طرز عجیبی خستهکننده ناامیدکننده است. اما قطعاً در سطح تمثیلی نابغه است.
این فیلم بیش از حد طولانی است، ۲ ساعت و ۱۹ دقیقه، و در لسآنجلس فیلمبرداری شده است.
امتیاز: B-
جنون بیحد و حصر. سعی نکنید به جنون معنا بدهید، فقط سوار بر یک سفر وحشی شوید.
بهترین فیلمی که دیدهام، همچنین سرم درد میکند.
این قطعاً یکی از بزرگترین فیلمهای تمام دوران است، از نظر سبک، روایت، زیباییشناسی و خلاقیت.
این فیلم از زوایای دوربین بسیار غیرمتعارف، جلوهها و اثراتی استفاده میکند تا به طور کامل این فرهنگ نیهیلیستی و آلترناتیو را که در اواخر دهه ۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ به وجود آمد، به تصویر بکشد.
این فیلم نظرات بسیار عمیقی در مورد سرمایهداری شرکتی اولیه دارد که واقعاً در دهه ۹۰ به وقوع پیوست و هیچ تلاشی برای ارائه عقایدش در این زمینه نمیکند. این فیلم در پیامش در مورد شرکتیگری بسیار متقاعدکننده است زیرا به طور مستقیم به غریزه و خامی طبیعی مردان اشاره میکند. بهطور کلی، این فیلم خامی زیادی دارد.
تنها آرزوی من این است که طولانیتر باشد. این فیلم باید ۳ ساعت باشد. اما حتی در این صورت، به طرز استادانهای تجربهای را ارائه میدهد و به زیبایی به هر صحنهای منتقل میشود و هر عنصر داستانی را به پایان میرساند و به هر سوالی پاسخ میدهد. هیچ پاسخی در این فیلم باقی نمیماند، این فیلم کاملاً محاسبهشده و بیرحم است؛ درست مانند شخصیت اصلیاش، تایلر دردن.
بهطور قطع این فیلم را تماشا کنید!
متوجه میشوم که چقدر از این ممکن است تحت تأثیر تخیل زنده رابرت لوئیس استیونسون باشد؟ ادوارد نورتون داستانی را روایت میکند که اساساً درباره خودش است. او از نه تا پنج کار میکند، اما نمیتواند بخوابد. او نمیتواند بیخوابیاش را توضیح دهد و پس از یک اشاره عادی از دکترش - که از تجویز داروهای خوابآور امتناع میکند - شروع به رفتن به گروههای حمایتی در شب میکند. در آنجا دو نفر مهم را ملاقات میکند. اولین نفر «باب» (میت لوف) است که تحت درمان هورمونی قرار گرفته است که بهطور تصادفی به او کمک میکند گریه کند. بعد از کمی در آغوش گرفتن، این مهارت به داستانگو منتقل میشود و به نظر میرسد که این گریه به خواب او کمک میکند! موفقیت... بعد، او «مارلا» (هلنابونهام کارتر) را ملاقات میکند که همچنین شبها از گروهی به گروه دیگر میرود. تنها بیماری او تمایل به دونات و قهوه رایگان است. آنها نوعی پیوند برقرار میکنند - و حتی موافقت میکنند که گروهها را تقسیم کنند تا با هم برخورد نکنند! اما در یک پرواز، دوست ما زندگیاش به طرز عمیقی تغییر میکند. او در کنار «تایلر دردن» (برد پیت) که ارائهدهنده یک دیدگاه کاملاً جدید نسبت به زندگی است، مینشیند - بهویژه زمانی که آپارتمانش بهطور غیرقابل توضیحی منفجر میشود و او خود را در کنار دوست جدیدش در یک مکان به ظاهر تخریب شده مییابد. «من را بزن» از او درخواست میکند. او نیز پاسخ میدهد و حالا هر دو در حال شکوفایی از این چرخه خشن و نسبتاً وحشیانه هستند. رابطه آنها از کتککاری تغذیه میکند و به سرعت در حال جذب دیگر مردان به «باشگاه مبارزه» خود هستند. با سایههایی از بوکس بیدستکشیده قرن نوزدهم، آنها به زودی بر روی یک گروه رو به رشد از مردان قرار میگیرند که تقریباً رهبران خود را میستایند. در اینجا داستان به طرز عجیبی به سمت دیگری میرود زیرا مشخص میشود که یک طرح بسیار بدخواهانهتر توسط اعضای گروه در حال شکلگیری است. «دردن» به تدریج دوستش را کنار میزند و حالا احساس انزوا بیشتر و بیشتر، وضعیت روانی او شروع به بدتر شدن میکند. چه خبر است؟ چه کسی چه کسی است؟ حتی «مارلا» هم شروع به فکر کردن میکند که آیا او دچار مشکلاتی شده است. این فیلم یک رویای تمثیلی است. تقریباً هر جنبه از رفتار شخصیتها میتواند برای ارزیابی یا نشان دادن انتخابها، آزادیها، شورشها، خودآگاهی - حتی عشق استفاده شود. حدس زدن آنچه که نتیجهگیری خواهد بود چندان دشوار نیست، اما این یک سفر پر از خشونت است (کی میتواند جارد لتو باشد؟)، اما به طور فزایندهای بیشتر به عنوان یک شیر فشار برای چیزی بسیار روانشناختی و چالشبرانگیزتر استفاده میشود. این احتمالاً بهترین تلاش نورتون تا به امروز است و با پیت که به طرز کاریزمایی بین حکمت و شیطانی بودن جابجا میشود، این سینمایی است که به طور حتم بهتر است در سینما مشاهده شود اگر بتوانید.
نکته: برای تماشا با زیرنویس چسبیده لطفا از برنامههایی مثل MXPlayer استفاده بفرمایید تمامی عناوین دارای زیرنویس چسبیده سافت ساب میباشند.
لینکهای دانلود با کیفیت فوقالعاده، فقط برای مشترکین ویژه!
عالی
یه شاهکار که نبینین ضرر کردین
اثری بی نقص که بعد از مدت ها هنوزم جذابیت خودشو داره!
بهترین فیلم دنیا
فیلم عالی ای هست ولی بهترین نیست
همچین فیلم هایی تو این سالها حکم گنج نایابی هستن که باید قدرشون رودونست ببینید وحد کنید
بمبâ¦یک بمب
البته که برد پیت فوق العادست اما از حق نگذریم ادوارد نورتون هم معرکه بود آقا معرکه
یکی از بهترین فیلمایی که دیدم با اختلاف، مگه داریم؟
شاهکار بود
فوق العاده بود و میتونم فقط بگم قراره اخرش واقعا سورپرایز بشین حتما ارزش دید داره
دقیقا. همه ی فیلم های دیوید فینچر
همین طوری هست مثل هفت که پایان دارای داشت